ایران باستان

ابر قدرت تمدن و فرهنگ و علم و الهیات و ...

ایران باستان

ابر قدرت تمدن و فرهنگ و علم و الهیات و ...

توانمندی زبان فارسی دربرابر زبان تازی (عربی)

توانمندی زبان فارسی دربرابر زبان تازی (عربی)

توانایی زبان فارسی در واژه‌سازی

حتما در مدرسه ,تلویزیون , مسجد و ... این مطلب را شنیده اید که زبان عربی کاملترین زبان است و به همین علت خداوند قرآن را به زبان عربی نازل کرده است!! اما آیا این سخن درست است؟  آیا قوانین گیج کننده صرف و نحو زبان تازی را که در مدرسه به کودکان ایرانی می آموزند به یاد دارید؟! (عدد معدود , صفت موصوف , اعلال ,اعراب............!!!!) . گویی اینکه همین قوانین هم توسط دانشمندان ایرانی مثل ابن سیبویه و اخفش و غیره بر اساس قرآن و لهجه قوم قریش تنظیم و استاندارد شده است چون هر قوم و قبیله تازی لهجه و قوانین مختلف خودشان را داشته اند.

اگر منظوراز آموزش زبان تازی آشنایی با مفاهیم قرآن است باید بگویم که خود عربها هم چیز زیادی از آن نمی متوجه نمی شوند . (این را من نمی گویم بلکه دقیقا جمله و مثال بالا را از زبان یک عرب عراقی شنیده ام.) پس آیا بهتر نیست به جای آموزش بیهوده و وقت تلف کن و هزینه بر عربی , معانی اصیل قرآنی و اسلامی را بیشتر و بهتر به بچه مدرسه ایها آموزش داد؟

به سخن گفتن تازیان در شبکه های تلویزیونی و رادیویی گوش کنید . چنان با درشتی و زبری واژه ها را بر حلق و زبان می رانند که انگار چیزی در گلویشان گیر کرده.......

ال ال ح ال ع ال ظ ال ص .... ال ال ال......!!

این همه از آن تازیان بیابانگردی بوده که کار و افتخارشان دزدی و راه زنی و کشتار بیگناهان و جمع آوری غنایم و تجاوز به زنان و دختران بوده (و هست) .

تازیان بیابانی که به فرموده خداوند پست ترین مردم و کافر ترین و دور و ترین مردم و نفهم ترین نسبت به دین خدا هستند....

الاعراب اشد کفرا و نفاقا و اجدروا ان لا یعلم ......... (سوره توبه آیه 97)

و در جاهای دیگر قرآن مانند سوره شعرا و... بر این مطلب تاکید شده است.

آیا به جملات عربی دقت کرده این که ناقص و نا تمام بوده و از داشتن فعل های

(است , هست , بود مانند افعال مهم to be در انگلیسی و فعل های معادل است و بود و مشتقات آنها در زبانهای زنده دنیا) محروم است؟

آیا این زبان است که با جا به جا شدن یک حرکت معنی کلمه عوض و یا حتی وارونه می شود؟!

آیا میدانید که خود تازیان هم با زبان خود مشکل دارند و بسیاری از آن قوانین عجیب را حتی خودشان هم رعایت نمی کنند؟!

آیا میدانید اعراب از 14 صیغه صرف فعل عملا فقط از 6 یا حد اکثر 8 تای آن استفاده می کنند و بقیه کار بردی ندارند؟

یذهب , یذهبان , یذهبون , تذهب , تذهبان , یذهبن , تذهب , تذهبان , تذهبون , تذهبین , تذهبان , تذهبن , اذهب , نذهب.

(حالا تازه این سالمترین فعل تازی است وای به حال معتل و مهموز و...!!!)

حالا به من بگویید آیا این نشانه کامل بودن زبان است که صیغه مذکر مخاطب با صیغه مونث غایب یکسان باشد (تذهب) همچنین برای مثنی آن ( سه بار تذهبان برای سه صیغه متفاوت!) اصلا ببینم این مثنی مسخره به چه دردی می خورد؟!

اگر زبانی پیدا بشود که برای جمع دو نفر جمع سه نفر جمع 4 نفز -5 نفر و.... صرف فعل جداگانه داشته باشد آیا آن زبان از تازی پیشرفته تر است یا گیج کننده تر ؟!

راستی چگونه ممکن است (به فرموده قرآن ) مردمی پست ترین باشند ولی زبانشان کاملترین؟!

به نظر من خداوند می خواسته قدرت و عظمت خود را نشان دهد که کتاب موزون و معجزه کلام الهی خود را در قالب این زبان ناقص نازل فرموده است. (یعنی از پست ترین مصالح بهترین چیز ممکن را ساخته)

همانگونه که دین اسلام را در بین پست ترین مردم روی زمین معرفی نموده. از طرفی به فرموده خداوند ( در سوره شعرا آیات 197 تا 202 )اگر اسلام بر ملتی غیر عرب نازل می شد آنها به علت تعصبات کور تازیانه خود آنرا قبول نمی کردند و تنها ملت اینچنین بدوی در کره زمین هستند. ( پس نعوذ با الله شاید خداوند مجبور شده قرآن را به تازی بفرستد !!!) البته این را به شوخی گفتم . چون خداوند خود بهتر می داند و ما نادان هستیم.

در اینجا خلاصه ای از تحقیقات دانشمند بزرگ ایران زمین جناب آقای پروفسور محمود حسابی که علاوه بر درجه علمی در فیزیک و ریاضی , ایشان بر 5 زبان (فارسی,تازی , انگلیسی , فرانسه , آلمانی) به طور کامل و ریشه ای مسلط بوده و با 10 زبان دیگر هم آشنایی داشته اند را در مورد توانمندی زبان فارسی و زبانهای آریایی ( اوستایی - پهلوی . . .  ) بر زبان های دیگر به ویژه تازی را ذکر می کنم.

بیا ییم ارزش زبان شیوا و آهنگین و زیبا و توانای فارسی را بدانیم و آنرا پاس بداریم و از زنگار واژگان لاتین و تازی پاکش کنیم.

جستار زیر، نوشتاری بسیار گویا و شیوا از روان‌شاد دکتر محمود حسابی، دانشمند بزرگ و فرزانه ایرانی، است که توانایی و قدرت بالا و برتر زبان پارسی را در واژه‌سازی، در مقایسه با بسیاری دیگر از زبان‌‌های جهان، با شرح و بیانی دانشوارانه و روش‌مند، به نمایش می‌گذارد و به دشمنان فرهنگ و هویت ریشه‌دار ایرانی، پاسخی کوبنده و درهم‌شکننده می‌دهد.

 

مقاله پژوهشی دکتر حسابی:

در تاریخ جهان، هر دوره‌ای ویژگی‌هایی داشته است. در آغاز تاریخ، آدمیان زندگی قبیله‌ای داشتند و دوران افسانه‌ها بوده است. پس از پیدایش کشاورزی، دوره ده‌نشینی و شهرنشینی آغاز شده است. سپس دوران کشورگشایی‌ها و تشکیل پادشاهی‌های بزرگ مانند پادشاهی‌‌های هخامنشیان و اسکندر و امپراتوری رم بوده است. پس از آن، دوره هجوم اقوام بربری بدین کشورها و فروریختن تمدن آن‌ها بوده است. سپس دوره رستاخیز تمدن است که به نام رنسانس شناخته شده است. تا آن دوره ملل مختلف دارای وسایل کار و پیکار یکسان بودند. می‌گویند که وسایل جنگی سربازان رومی و بربرهای ژرمنی با هم فرقی نداشته و تفاوت تنها در انضباط و نظم و وظیفه‌شناسی لژیون‌های رومی بوده که ضامن پیروزی آن‌ها بوده است. همچنین وسایل جنگی مهاجمین مغول و ملل متمدن چندان فرقی با هم نداشته است.

از دوران رنسانس به این طرف، ملل غربی کم‌کم به پیش‌رفت‌های صنعتی و ساختن ابزار نوین نایل آمدند و پس از گذشت یکی دو قرن، ابزار کار آن‌ها به اندازه‌ای کامل شد که ملل دیگر را یارای ایستادگی در برابر حمله آن‌ها نبود. هم‌زمان با این پیش‌رفت صنعتی، تحول بزرگی در فرهنگ و زبان ملل غرب پیدا شد؛ زیرا برای بیان معلومات تازه، ناگزیر به داشتن واژه‌های نوینی بودند و کم‌کم زبان‌های اروپایی دارای نیروی بزرگی برای بیان مطالب مختلف گردیدند.

در اوایل قرن بیستم، ملل مشرق پی به عقب‌ماندگی خود بردند و کوشیدند که این عقب‌ماندگی را جبران کنند. موانع زیادی سر راه این کوشش‌ها وجود داشت و یکی از آن‌ها نداشتن زبانی بود که برای بیان مطالب علمی آماده باشد. بعضی ملل چاره را در پذیرفتن یکی از زبان‌های خارجی برای بیان مطلب دیدند؛ مانند هندوستان، ولی ملل دیگر به واسطه داشتن میراث بزرگ فرهنگی نتوانستند این راه حل را بپذیرند که یک مثال آن، کشور ایران است.

برای بعضی زبان‌ها، به علت ساختمان مخصوص آن‌ها، جبران کم‌بود واژه‌های علمی، کاری بس دشوار و شاید نشدنی است، مانند زبان‌های سامی ,که اشاره‌ای به ساختمان آن‌ها خواهیم کرد.

باید خاطرنشان کرد که شمار واژه‌ها در زبان‌های خارجی، در هر کدام از رشته‌های علمی خیلی زیاد است و چند میلیون است. پیدا کردن واژه‌هایی در برابر آن‌ها کاری نیست که بشود بدون داشتن یک روش علمی مطمئن به انجام رسانید و نمی‌شود از روی تشابه و استعاره و تقریب و تخمین در این کار پُردامنه به جایی رسید و این کار باید از روی اصول علمی معینی انجام گیرد تا ضمن عمل، به بن‌بست برنخورد.

برای این که بتوان در یک زبان به آسانی واژه‌هایی در برابر واژه‌های بی‌شمار علمی پیدا کرد، باید امکان وجود یک چنین اصول علمی‌ای در آن زبان باشد. می‌خواهیم نشان دهیم که چنین اصلی در زبان فارسی وجود دارد و از این جهت، زبان فارسی زبانی است توانا، در صورتی که بعضی زبان‌ها ,گو این که از جهات دیگر سابقه درخشان ادبی دارند ,ولی در مورد واژه‌های علمی ناتوان هستند. اکنون از دو نوع زبان که در اروپا و خاورنزدیک وجود دارد صحبت می‌کنیم که عبارت‌اند از: زبان‌های هندواروپایی (Indo-European) و زبان‌های سامی (Semitic) [= زبان‌های: عبری، عربی]. زبان فارسی از خانواده زبان‌های هندواروپایی (آریایی) است.

در زبان‌های سامی واژه‌ها بر اصل ریشه‌های سه حرفی یا چهار حرفی قرار دارند که به نام ثلاثی و رباعی گفته می‌شوند و اشتقاق واژه‌های مختلف براساس تغییر شکلی است که به این ریشه‌ها داده می‌شود و به نام ابواب خوانده می‌شود. پس شمار واژه‌هایی که ممکن است در این زبان‌ها وجود داشته باشد، نسبت مستقیم دارد با شمار ریشه‌های ثلاثی و رباعی. پس باید بسنجیم که حداکثر شمار ریشه‌های ثلاثی چه قدر است. برای این کار یک روش ریاضی به نام جبر ترکیبی (Algebre Combinatoire) به کار می‌بریم. حداکثر تعداد ریشه‌های ثلاثی مجرد مساوی 19656 (نوزده هزار و ششصد و پنجاه و شش)می شود و نمی‌تواند بیش از این تعداد ریشه ثلاثی در این زبان وجود داشته باشد . درباره ریشه‌های رباعی می‌دانیم که تعداد آن‌ها کم است و در حدود پنج درصد تعداد ریشه‌های ثلاثی است، یعنی تعداد آن‌ها در حدود 1000 است. چون ریشه‌های ثلاثی‌ای نیز وجود دارد که به جای سه حرف فقط دو حرف وجود دارد که یکی از آن‌ها تکرار شده است؛ مانند فعل (شَدَّ) که حرف «د» دوبار به کار رفته است. از این رو بر تعداد ریشه‌هایی که در بالا حساب شده است، چندهزار می‌افزاییم و جمعاً عدد بزرگ‌تر بیست و پنج هزار (25000) ریشه را می‌پذیریم.

چنان که گفته شد، در زبان‌های سامی از هر فعل ثلاثی مجرد می‌توان با تغییر شکل آن و یا اضافه [کردن] چند حرف، کلمه‌های دیگری از راه اشتقاق گرفت که عبارت از ده باب متداول می‌باشد، مانند: فَعّلَ، فاعَلَ، اَفَعلَ، تَفَعّلَ، تَفاعَلَ، اِنفَعَلَ، اِفتَعَلَ، اِفعَلَّ، اِفعالَّ، اِستَفعَلَ … از هر کدام از افعال، اسامی مختلفی اشتقاق می‌یابد: اول، نام‌های مکان و زمان؛ دوم، نام ابزار؛ سوم، نام طرز و شیوه؛ چهارم، نام حرفه؛ پنجم، اسم مصدر؛ ششم، صفت (که ساختمان آن ده شکل متداول دارد)؛ هفتم، رنگ؛ هشتم، نسبت؛ نهم، اسم معنی. با در نظر گرفتن همه انواع اشتقاق کلمات، نتیجه گرفته می‌شود که از هر ریشه‌ای حداکثر هفتاد مشتق می‌توان به دست آورد (البته در عمل حدود 3/1 آن کاربرد دارد.). پس هر گاه تعداد ریشه‌ها را که از 25000 کم‌تر است در هفتاد ضرب کنیم، حداکثر کلمه‌هایی که به دست می‌آید 1750000 = 70 × 25000 ( که یک عملا حدود 600000 ششصد هزار تا یعنی یک سوم آن قابل استفاده است) کلمه است. یک اشکالی که در فراگرفتن این نوع زبان است، این است که برای تسلط یافت به آن باید دست‌کم 25000 (بیست و پنج هزار) ریشه را از برداشت و این کار برای همه مقدور نیست، حتی برای اهل آن زبان، چه رسد به کسانی که با آن زبان بیگانه هستند. اکنون اگر تعداد کلمات لازم آن از 600 هزار عدد بگذرد، دیگر در ساختار این زبان راهی برای ادای یک معنی نوین وجود ندارد مگر این که معنی تازه را با یک جمله ادا کنند. به این علت است که در فرهنگ‌های لغت از یک زبان اروپایی به زبان عربی می‌بینیم که عده زیادی کلمات به وسیله یک جمله بیان شده است، نه به وسیله یک کلمه! مثلاً کلمه Confronation که در فارسی آن را می‌شود به «روبه‌رویی» ترجمه کرد، در فرهنگ‌های فرانسه یا انگلیسی به عربی، چنین ترجمه شده است: «جعل الشهود و جاهاً و المقابله بین اقولهم»!!! کلمه Permeabtlity که می‌توان آن را در فارسی با کلمه «تراوایی» بیان کرد، در فرهنگ‌های عربی چنین ترجمه شده است: امکان قابلیة الترشح!!!

اشکال دیگر در این زبان‌‌ا، این است که چون تعداد کلمات کم‌تر از تعداد معانی مورد لزوم است و باید تعداد زیادتر معانی میان تعدا کم‌تر کلمات تقسیم شود، پس به هر کلمه‌ای چند معنی تحمیل می‌شود در صورتی که شرط اصلی یک زبان علمی این است که هر کلمه‌ای فقط به یک معنی دلالت بکند تا هیچ گونه ابهامی در فهمیدن مطلب علمی باقی نماند. به طوری که یکی از استادان دانشمند دانشگاه اظهار می‌کردند، در یکی از مجله‌های خارجی خوانده‌اند که در برابر کلمات بی‌شمار علمی که در رشته‌های مختلف وجود دارد، آکادمی مصر که در تنگنای موانع [یاد شدن در] بالا واقع شده است، چنین نظر داده است که باید از به کار بردن قواعد زبان عربی در مورد کلمات علمی صرف نظر کرد و از قواعد زبان‌های هندواروپایی استفاده کرد. مثلاً در مورد کلمه Cephalopode که به جانوران نرم‌تنی گفته می‌شود مانند «اختاپوس» که سر و پای آن‌ها به هم متصل‌اند و در فارسی به آن‌ها «سرپاوران» گفته شده است، بالاخره کلمه « رأسه رجلیه !!» را پیش‌نهاد کرده‌اند که این ترکیب به هیچ وجه عربی نیست. برای خود کلمه Mollusque که در فارسی «نرم‌تنان» گفته می‌شود، در عربی یک جمله به کار می‌رود: «حیوان عادم الفقار»!

قسمت دوم صحبت ما مربوط به ساختمان زبان‌های هندواروپایی است. می‌خواهیم ببینیم چگونه در این زبان‌ها می‌شود تعداد بسیار زیادی واژه علمی را به آسانی ساخت. زبان‌فارسی دارای شمار کمی ریشه در حدود 1500 (هزار و پانصد) عدد می‌باشند و دارای تقریباً 250 پیشوند (Prefixe) و در حدود 600 پسوند (Suffixe) هستند که با اضافه کردن آن‌ها به اصل ریشه می‌توان واژه‌های دیگری ساخت. مثلاً از ریشه «رو» می‌توان واژه‌های «پیشرو» و «پیشرفت» را با پیشوند «پیش»، و واژه‌های «روند» و «روال» و «رفتار» و «روش» را با پسوندهای «اند» و «ار» و «اش» ساخت. در این مثال، ملاحظه می‌کنیم که ریشه «رو» به دو شکل آمده است: یکی «رو» و دیگری «رف». با فرض این که از این تغییر شکل ریشه‌ها صرف نظر کنیم و تعداد ریشه‌ها را همان 1500 بگیریم، ترکیب آن‌ها با 250 پیشوند، تعداد 375000 = 250 × 1500 (سیصد و هفتاد و پنج هزار) واژه را به دست می‌دهد. اینک هر کدام از واژه‌هایی که به این ترتیب به دست آمده است را می‌توان با یک پسوند ترکیب کرد. مثلاً از واژه «خودگذشته» که از پیشوند «خود» و ریشه «گذشت» درست شده است، می‌توان واژه «خودگذشتگی» را با افزودن پسوند «گی» به دست آورد و واژه «پیشگفتار» را از پیشوند «پیش» و ریشه «گفت» و پسوند «ار» به دست آورد. هرگاه 375000 واژه‌ای را که از ترکیب 1500 ریشه با 250 پیشوند به دست آمده است با 600 پسوند ترکیب کنیم، تعداد واژه‌هایی که به دست می‌آید، می‌شود 225000000 = 600 × 375000 (دویست و بیست و پنج میلیون !!!!!!!!!!!!!). باید واژه‌هایی را که از ترکیب ریشه با پسوند‌های تنها به دست می‌آید نیز حساب کرد که می‌شود 900000 = 600 × 1500 (نهصد هزار). پس جمع واژه‌هایی که فقط از ترکیب ریشه‌ها با پیشوندها و پسوندها به دست می‌آید، می‌شود: 226275000 = 900000 + 375000 + 225000000 یعنی دویست و بیست و شش میلیون و دویست و هفتاد و پنج هزار واژه. در این محاسبه فقط ترکیب ریشه‌ها را با پیشوندها و پسوندها در نظر گرفتیم، آن هم فقط با یکی از تلفظ‌های هر ریشه. ولی ترکیب‌های دیگری نیز هست مثل ترکیب اسم با فعل (مانند: پیاده‌رو) و اسم با اسم (مانند: خردپیشه) و اسم با صفت (مانند: روشن‌دل) و فعل با فعل (مانند: گفتگو) و ترکیب‌های بسیار دیگر در نظر گرفته شده و اگر همه ترکیب‌های ممکن را در زبان‌های هندواروپایی بخواهیم به شمار آوریم، تعداد واژه‌هایی که ممکن است وجود داشته باشد، مرز معینی ندارد و نکته قابل توجه این است که برای فهمیدن این میلیون‌ها واژه فقط نیاز به فراگرفتن 1500 ریشه و 850 پیشوند و پسوند داریم، در صورتی که دیدیم در یک زبان سامی (تازی) برای فهمیدن دو میلیون واژه باید دست‌کم 25000 ریشه را از برداشت و قواعد پیچیده صرف افعال و اشتقاق را نیز فراگرفت و در ذهن نگاه داشت.

اساس توانایی زبان‌های هندواروپایی در یافتن واژه‌های علمی و بیان معانی همان است که شرح داده شد. زبان فارسی یکی از زبان‌های هندواروپایی است و دارای همان ریشه‌ها و همان پیشوندها و پسوندها است. تلفظ حروف در زبان‌های مختلف هندواروپایی متفاوت است ولی این تفاوت‌ها طبق یک روالی پیدا شده است. توانایی‌ای که در هر زبان هندواروپایی وجود دارد، مانند یونانی و لاتین و آلمانی و فرانسه و انگلیسی، در زبان فارسی هم همان توانایی وجود دارد. روش علمی در این زبان‌ها مطالعه شده و آماده است و برای زبان فارسی به کار بردن آن‌ها بسیار ساده است. برای برگزیدن یک واژه علمی در زبان فارسی فقط باید واژه‌ای را که در یکی از شاخه‌های زبان‌های هندواروپایی وجود دارد با شاخه فارسی مقایسه کنیم و با آن هم‌آهنگ سازیم.

 برگرفته شده از سایت www.ariaman.com

گذری بر تاریخچه خط در ایران زمین

 

 گذری بر تاریخچه خط در ایران زمین

بیش از 4000 سال خط مکتوب در ایران زمین

تاریخ خط و زبان ایران به دو دوره متمایز پیش از اسلام و بعد از اسلام تقسیم می شود.ملاک این تقسیم ، تنها تسلط اعراب و انقراض سلسله ساسانی نیست زیرا اتفاقات و حوادث سیاسی تنها عامل تمایز خط و زبان نمی تواند باشد بلکه علت این تقسیم ، آن است این دو دوره از هر جهت با هم تفاوت دارند و با آنکه ایرانیان بسیاری از سنن و خصوصیات کهن ملی خود را بعد از تسلط اعراب تازی حفظ کردند ولی به علت تغییر مذهب و تحول اوضاع سیاسی و اجتماعی ادبیات خط و تا حدودی زبان بعد از اسلام با پیش از آن تفاوت کلی را حاصل نمود .

در این مقاله به زبان و خط بعد از اسلام پرداخته نخواهد شد و هدف اصلی شناساندن زبان ، خط و ادبیات از شاهنشاهی هخامنشی تا پایان شاهنشاهی ساسانی است . با توجه به تارخچه خط در ایران باستان که طبق کتیبه ای که در جنوب ایران کشف شده است مبدا آن به حدود پنج تا هفت هزار سال پیش می رسد . برای نمونه میتوان از کتیبه های موجود در معبد سه هزار و پانصد ساله زیگورات نام برد ولی از آنجا که مدارک در این باره کامل نیست از نوشتن خط قبل از هخامنشیان خودداری نمودیم  .

دوره هخامنشی

تاریخ ایران از زمان مادها روشن و مدون است خلاصه اینکه شخصی به نام دیاکو مؤسس سلسله ماد بود او هگمتان یا اکباتان (همدان)را پایتخت خود قرار داد یکی از فرمانروایان بزرگ ماد بنام هُوَخشَتَرَ حکومت آشور را منقرض ساخت و دولت متد را اقتدار و اهمیت بخشید . جانشین او که آستیاگ نام داشت مغلوب کوروش کبیر گردید و سلسله ماد منقرض شد .

از زبان مادی سند و آثار کتبی باقی نمانده است ولی شکی نیست که زبان مادی با پارسی باستان خویشاوندی نزدیک داشته است ‍‌؛ به طوری که پارسیها و مادی ها زبان یکدیگر را به خوبی می فهمیدند .

کوروش موسس سلسله هخامنشیان ، مرکز حکومت خویش را در پاسارگاد قرار داد و کشور لیدی و بابل را مسخر نمود و مهمترین دولت و سلطنت دنیای قدیم را تشکیل داد  .

داریوش بزرگ بزرگترین شاهنشاه هخامنشی ، نخست یاغیان کشور را سرکوب کرد و در داخل کشور ایران را از سر حد چین تا ریگزارهای سوزان افریقا بسط داد و دولت هخامنشی را از مقتدرترین دولت های روی زمین کرد .

فرهنگ و تمدن درخشان ایران از روزگار هخامنشی آغاز می شود که سند های موجود و آثار باقیمانده ، قدرت و عظمت هخامنشیان و نیاکان ما را مسلم می دارد .

پارسی باستان

زبان ایرانیان در زمان هخامنشیان پارسی باستان یا فرس قدیم نامیده می شود که ریشه زبان فارسی کنونی است .

کتیبه های شاهان هخامنشی و لوح های زرین و سیمین که از آن روزگار باقیمانده به این زبان نوشته شده است . مجموع واژه های اصلی کتبیبه ها از چهارصد کلمه تجاوز نمی کند و مطالب آن عبارت است از نام و شرح خاندان شاهان –تفصیل فتوحات – ستایش یزدان – نکوهش دروغ و ناپاکی – سفارش به راستی و نیکو کاری.

این کتیبه ها غالبا به چند زبان است و غیر از پارسی باستان ، به زبان های آسوری ،ایلامی ، آرامی که بین ملل دست نشانده هخامنشیان معمول بوده ، نگاشته شده است .

مجموع کتیبه های هخامنشی بالغ بر چهل کتیبه است و مهمترین آنها در تخت جمشید ، همدان ، شوش ،نقش رستم ، بیستون ،الوند ، وان است که کتیبه بیستون از همه مفصل تر و مشتمل بر 420 سطر و هیجده هزار و نهصد کلمه می باشد که داریوش در این کتیبه چگونگی فرونشاندن شورش های داخلی و غلبه و تسلط به کشورهای خارجی و حدود متصرفات خود را شرح می دهد و در پایان مجد و بزرگواری کشور ایران را آرزو می کند .

خط میخی

کتیبه های هخامنشی به خط میخی است . ایرانیان این خط را از قوم کلده و آشور گرفتند و در آن تغییراتی دادند و آن را به صورت الفبایی در آوردند  .

تین خط از چپ به راست نوشته می شد و دارای 36 حرف بود و در کنده کاری و نوشتن روی سنگ و اجسام سخت به کار می رفت .

اولین خط میخی که به دست آمده از زمان آریار منه و آخرین آن از روزگار پادشاهی اردشیر سوم است و به سبب دشواری نگارش ، خط میخی از دوران اشکانیان رو به زوال نهاد و به تدریج منسوخ گردید .

در خط میخی و کتیبه های پنج کلمه به صورت پندار نگاری باقی مانده است پندار نگاری : بعد از مرحله تصویر نگاری در تاریخچه خط را گویند که تصویر کم کم ساده شد و به صورت علامت و نشانه در آمد و برای اسامی معنی نیز علائمی ایجاد گردید.علائم ریاضی که به صورت خط بین المللی در آمده از نمونه های پندارنگاری است .

اورامزدا - اهورامزدا

خشایثیه - شاهنشاه

دهیو - کشور

بغا - خدا

بومی - بوم – سرزمین

گذشته از سنگ نبشته ها ، سکه های هخامنشی و خطوط روی بعضی ظروف و سنگ ترازو ها و نگین های باقی مانده از آن عهد ، همه به خط میخی و زبان پارسی باستان می باشد .

برای شناختن زبان پارسی باستان چند جمله از بند اول کتیبه نقش رستم با زبان پارسی باستان نوشته می شود  .

 بغ وزر که اورامزداهی ایمم بومیم اداهی اومام آسمانم اداهی مرتیم اداهی شیاتیم ادامرتیهی .

ترجمه : خدای بزرگ است اهورا مزدا که این زمین را آفرید که آن آسمان را آفرید که شادی را برای مردم آفرید .

زبان اوستایی

قدیمی ترین اثر از آثار آریایی اوستاست . زبان اوستایی با سانسکریت ،زبان ادبی و کهن هندیان شباهت تام دارد و معلوم می شود که ایرانیان و هندیان در روزگاری با هم زندگانی کرده و زبان مشترکی داشته اند که ریشه زبان اوستایی و سانسکریت بوده است .

زردشت پیامبر ایران باستان که قرن ها پیش از مسیح زندگی می کرده است از شمال یا شمال غرب ایران برخاسته است و متوجه مشرق ایران شده است و پیروانش گشتاسب و گرشاسب در مشرق ایران بوده اند پس زبان اوستایی در قسمت های شرقی هم مفهوم بوده است .

اوستا دارای دو لهجه است قسمتی از خود زردشت که خیلی قدیمی است و بقیه جدیدتر می باشند. گاتها یا سرودهای مذهبی از خود زردشت مقدس است .

اوستا در قدیم 21 کتاب را شامل می شده که مردم ایران از حفظ داشتند . در استیلای اسکندر ، مقداری از آن از دست رفت . بلاش اول اشکانی اهتمام به جمع آوری اوستا نمود و دستور داد اوستای پراکنده را که موبدان در حافظه داشتند جمع آوری کنند. ولی اقدام اساسی برای تدوین اوستا در زمان ارشیر بابکان انجام گرفت و عده ای از موبدان که ریاست آنها با تنسر ، هیربد هیربدان بود مامور جمع آوری اوستا شدند . بعد از اردشیر ، پسرش شاپور اول خرده اوستا را که پراکنده بود جمع آوری کرد . به روزگار شاپور دوم ساسانی درباره مراسم دینی بین زردشتیان اختلاف افتاد و به دستور شاپور ، آذر بد مهر اسپندان موبد موبدان به کتاب اوستا مراجعه و مطالب آن را مرتب نمود .

خط اوستایی

خط اوستایی بااحتمال زیاد در زمان ساسانیان تنظیم شده است در ضمن تدوین اوستا و کتابت آن متوجه شدند که خط پهلوی برای نوشتن تلفظ صحیح اوستا ، رسا نیست . بنابراین موبدان ، الفبایی از روی الفبای پهلوی بوجود آوردند که بتوان تمام لغات و کلمات مقدس و قرائت صحیح اوستا را بوسیله آن نوشت . این خط دین دبیره نام دارد که امروزه به خط اوستایی یا دبیری دین نیز خوانده می شود .

این خط که از راست به چپ نوشته می شود کاملترین خطوط موجود عالم است . زیرا در الفبای اوستایی اولا اعراب جزء حروف است ثانیا برای تمام صداها ، حروف و علامت خاص وجود دارد .

الفبای اوستایی 44 حرف دارد و حرو متصل به یکدیگر نیستند و جدا نوشته می شوند . چون اعراب داخل حروف است خواندن و نوشتن بسیار ساده است . و به جرات می توان گفت خط اوستایی یکی از کاملترین خطوطی است که تا کنون مورد استفاده واقع شده است .

دوره اشکانیان

پس از مرگ اسکندر گجسته ( ملعون ) ، کشور های متصرفی ، بین جانشینان او تقسیم شد و سلکوس به فرمانرواییئ ایران منصوب گردید. مدت هشتاد سال سلوکی ها بر کشور ایران تسلط داشتند تا آنکه مردم خراسان با قیامی مردانه ،سلوکی ها را مغلوب ساختند و دولت پارت یا اشکانیان بوجود آوردند .

توضیح آنکه پارت parthava پرثوه – به سبب گذشت زمان در کلمه پرتو تحول ایجاد شده و حروف ( ر ) به ( ل) و ( ث ) به ( ه) تبدیل گردیده و در نتیجه پرتو پلهو شده و بر اثر قلب ل و ه بصورت پهلو در آمده است .

پارت سرزمین خراسان و گرگان امروزی کنونی است که در کتیبه بیستون جزو کشور های که داریوش بر آن ها حکمرانی داشته ، نامش آمده است . واژه پهلو همان طور که توضیح داده شد از همان لغت پرتو یا پرثوه است که در نتیجه تطور لغوی به آن صورت درآمده است و لفظ پهلوان به معنی شجاع از همین واژه پهلوی است چه پرتوها ( پهلوی ها ) قریب 500 سال در مقابل حمله رومیان مقاومت کردند .

زبان پهلوی اشکانی

پس از استقرار اشکانیان ، زبان پهلوی یا زبان مردم خراسان زبان رسمی و درباری ایران شد و تا تسلط اعراب تازی زبان مردم شمال و مشرق ایران بود .

از زبان پهلوی اشکانی که به زبان پهلوی شمالی نیز معروف است جز چند کلمه بروی سکه ها ، آثار مهمی باقی نمانده است و در ضمن زبان ارمنی و لهجه های آذربایجان و خراسان ، پاره ای از واژه های پهلوی اشکانی دیده می شود .

گاهی از کلمه پهلوی ، زبان فارسی روان اراده می شود به طوریکه در دوره های منفور اسلامی ، پهلوی زبان می گفتند مقصود زبان پارسی بوده و آن را در برابر زبان عربی استعمال می کردند . این زبان که اصل آن از پارسی باستان است به مرور زمان تغییر پیدا کرد و پس از تحول بسیار به صورت پارسی و زبان دری در آمد .

مانی در سال 251 میلادی به سن 45 سالگی ادعای پیامبری کرد و جهت تبلیغ شاپور اول ساسانی به دین خود ، کتاب شاپورگان را به زبان پهلوی اشکانی نگاشت . قسمتی از آثاری که اخیرا از مانویان در تورفان  ایالتی از ترکستان چین  پیدا شده بنا به عقیده عده ای از محققین به خط و زبان پهلوی اشکانی می باشد .

رساله ای هم به زبان پهلوی اشکانی در دست است به نام درخت آسوریک که جمعی از محققین عقیده دارند که اصل آن به زبان پهلوی اشکانی بوده و بعد به پهلوی ساسانی در آمده است و این کتاب در اصل منظوم بوده و اشعار 12 هجایی داشته ولی اکنون اوزان ابیات به هم خورده و به نثر تبدیل شده است .

موضوع درخت آسوریک عبارتست از مناظره درخت خرما و بز 

به عنوان نمونه چند سطر کتاب با ترجمه نقل می شود

درختی رست است تر او شتر و اسوریک ،

بنش خشک است ، سرش هست تر ،

ورگش کنیا ماند ، برش ماند انگور،

شیرین بار آورد 

مرتومان وینای آن ام درختی بلند

ترجمه : درختی رسته است آن طرف شهرستان آسوریک ، بنش خشک است و سر او تر است ، برگش به نی ماند و بارش به انگور. شیرین بار آورد . مردمان بینی من آن درخت بلندم  .

اخیرا سندی به زبان پهلوی اشکانی در اورمان کردستان کشف شده و آن عبارت از دو قباله زمین است که در 120 سال پیش از میلاد مسیح آن را به خط پهلوی اشکانی روی پوست آهو نوشته اند .

خط پهلوی اشکانی

خط پهلوی اشکانی که با حروف جدا از هم و منقطع و از راست به چپ نوشته می شد از خط آرامی اقتباس شده بود ، خط آرامی را کلدانیان که تابع ایران بودند در این کشور رواج دادند .

در زمان هخامنشیان این خط مخصوص تحریر بود و خط میخی برای کتیبه و کنده کاری به کار می رفت ، در دوره اشکانیان خط پهلوی برای کتیبه و کنده کاری هر دو معمول شد. خط پهلوی دارای 25 حرف است و عیب بزرگ و اشکال اینست که یک حرف گاهی چند صدای مختلف می دهد .

دوره ساسانیان

اردشیر بابکان ، اردوان آخرین پادشاه اشکانی را شکست داد و آن سلسله را منقرض کرد و سلسله ساسانی را تاسیس نمود و پایتخت را از شمال به جنوب آورد . مذهب مقدس زردشتی را که از روزگار تسلط اسکندر به تدریج از رونق افتاده بود آیین رسمی ایرانیان کرد و آتشکده های خاموش را روشن ساخت و با احیای امور مذهبی و تنظیم کارهای کشوری همت گماشت . جانشینان اردشیر ، در آبادانی کشور و بسط علم و فرهنگ و ترویج آداب و رسوم ملی ، کوشش بسیار نمودند .

زبان پهلوی ساسانی

زبان پهلوی ساسانی که به پهلوی جنوبی معروف است با پهلوی اشکانی تفاوت مختصری دارد .

با ملاحظه بعضی کلمات که هنوز در زبان پارسی به کار می رود. می توان به اختلاف میان دو لهجه اشکانی و ساسانی پی برد . مثلا (( گرسنه ، گسنه )) که به زبان پهلوی اشکانی است در زبان پهلوی ساسانی  گشنه )) است. همچنین ((فرستک)) در پهلوی اشکانی، (( فرشتک )) در پهلوی ساسانی و فرشته در زبان پارسی کنونی است .

اصل زبان پهلوی جنوبی نیز از پارسی باستان است و به جهت آنکه پاره ای از اصطلاحات دینی و لغات اوستایی در آن راه یافته و از حیث قواعد دستوری با پهلوی اشکانی فرق مختصری دارد ، از اینرو آن را لهجه ای از لهجه های پهلوی می شمارند .

از زبان پهلوی ساسانی آثار متعددی باقی مانده است که قسمت عمده آن کتب دینی ، اخلاقی ، ادبی ، داستان است .

در روزگار ساسانیان اوستا جمع آوری شد و ترجمه و تفسیرهایی بر آن نوشته شد و ترجمه و تفسیر هایی بر آن به پهلوی نوشته اند و آن را زند گفته اند و شرحی که بعد برای زند نوشته شد به پازند معروف است  .

خط پهلوی ساسانی از روی خط پهلوی اشکانی تنظیم شه که در کتیبه ها ، حروف آن مانند پهلوی اشکانی از هم جدا نوشته می شد و در نامه ها و تحریر، با هم ترکیب می یافت . تعداد الفبای پهلوی را از 18 تا 25 حرف نوشته اند و علت این امر آن است که در خط پهلوی یک حرف چند صدای مختلف می دهد .

دبیران دوره ساسانی بعضی از لغات را به آرامی می نوشتند و هنگام خواندن پهلوی می خواندند و آن را هُزوارٍٍِِ‌ش می نامیدند ، مثلا « ملکان ملکا » می نوشتند ، « شاهنشاه » می خواندند و « یوم » می نوشتند و « روز » می خواندند .

با آنکه زبان پهلوی از حیث قواعد دستوری و ریشه کلمات با زبان پارسی کنونی اختلاف جزیی دارد، به سبب اینکه الفبای پهلوی حروف صدادار ندارد و یک حرف ، صدای مختلف می دهد و تفنن نوسیدگان که هزوارش را معمول کرده ، خواندن کتب پهلوی خالی از اشکال نیست .

خط پهلوی در دوره ساسانیان معمول بوده و تا حدود یک قرن بعد از اسلام در ایران زمین رواج داشته است و تا زمان حجاج بن یوسف ثقفی دفاتردیوانی به خط پهلوی نوشته میشد و بعد از آن که خط عربی جانشین آن گردید تا مدتی بین جمعی از ایرانیان خصوصا موبدان این خط برای نامه نگاری و نوشته های دینی به کار می رفت 

کتیبه هایی از دوره ساسانیان کشف شده که مهمترین آن ها عبارتست از :

1- کتیبه نقش رستم نزدیک تخت جمشید از اردشیر بابکان به سه زبان پهلوی اشکانی و ساسانی و یونانی

2- کتیبه حاجی آباد در سه فرسخی تخت جمشید ار شاپور اول ساسانی که به پهلوی ساسانی و اشکانی نوشته شده

3- کتیبه پایکوبی بین قصر شیرین و سلیمانیه کردستان عراق که بخشی از ایران بوده است کتیبه بسیار مفصلی است از نرسی به خط پهلوی اشکانی و ساسانی نوشته شده .در این کتیبه نرسی بیان می کند که چگونه بهرام سوم را از تخت پایین آورده و خود به سلطنت رسیده ات . این کتیبه راجع به حدود ایران درآن زمان اطلاعات جالبی می دهد .

کتیبه هایی در طاق بستان و نقش رجب و تخت جمشید و همچنین لوح ها و سکه ها و مهر هایی از دوره ساسانی باقی ست که جهت رعایت اختصار از ذکر آن ها خودداری می شود و البته یکی از آثار پر ارزش به خط پهلوی ساسانی کارنامه اردشیر بابکان است که در قسمتی از آن می گوید .

پس از مرگ اسکندر گجستک رومی ایران شهر 240 کدخدایی بود. سپاهان و پارس و نواحی نزدیک آن در دست اردوان سردار بود. بابک مرزبان وشهردار پارس و گمارده اردوان بود .

 برگرفته شده از سایت www.ariaman.com

زبانها و لهجه ها ( گویشها ) ایرانی امروز

 

زبانها و لهجه ها ( گویشها ) ایرانی امروز

زبانها و لهجه های ایرانی که امروز متداول است و از قفقاز تا فلات پامیر و ازعمان تا آسیای مرکزی بدانها سخن میگویند تنوع بسیار دارد. از این میان زبان فارسی به مناسبت ادبیات پردامنه و اعتبار تاریخی و نفوذ آن در سایر زبانها و لهجه های ایرانی‚ و نیز در زبان غیر ایرانی ترکی اهمیت خاص دارد . زبانها و لهجه های ایرانی کنونی را میتوان به چند گروه تقسیم کرد. نخست این زبانها به دو دسته شرقی و غربی تقسیم میشوند. این تقسیم چنانکه درمورد زبانهای میانه ایران ذکر شد بر حسب مشترکات صوتی و لغوی ودستوری است.

 زبانهای ایرانی شرقی که امروزه رایج است بدین قرار است:


آسی : که در قسمتی از نواحی کوهستانی قفقاز مرکزی رایج است و در آن دو لهجه مهم‚ یکی ایرون و دیگری دیگورون میتوان تشخیص داد. آسها یا آنها که به نام آنها در تاریخ مکرر برمیخوریم اصلا از مشرق دریای خزر به این نواحی کوچ کرده اند و ازاینرو زبان آنها با زبان سغدی و خوارزمی ایرانی ارتباط نزدیک دارد.
آسی در میان زبانهای ایرانی کنونی مقامی خاص دارد. این زبان یکی از زبانهای بسیار معدودی است که زبان فارسی در آن تقریبا نفوذ نیافته لهجه کومزاری از لهجه های ایرانی عمان نیز از دایره نفوذ زبان فارسی بیرون است و بسیاری از خواص زبانهای کهن ایران را تاکنون محفوظ داشته  مانندصرف اسامی در حا لات هفت گانه و به کار بردن پیشوندهای متعدد برای افعال و غیره  و از بدوی ترین زبانهای ایرانی امروز به شمار میرود.
ادبیات آسی شامل داستانها و افسانه های جالبی است که از قرن گذشته شروع به ضبط آنها گردیده است. از معروفترین این داستانها سلسله داستانهای قهرمانان نرت است.امروز برای آسی خط روسی به کار میرود و دامنه اقتباس آسی از روسی روزبروز توسعه مییابد.

یغنوبی : این زبان بازمانده یکی از لهجه های سغدی است که در دره یغنوب‚ میان جبال زرفشان و حصار‚ بدان سخن میگویند و تنها اثر زندهای است که از زبان سغدی به جای مانده و در آن مانند زبان سغدی هنوز میتوان ماضی را از ماده مضارع بنا کرد و علامت جمع نیز در آن t-است. از این جهت با زبان آسی که علامت جمع در آن tA است شبیه است.یغنوبی نیز مانند سایر لهجه های ایرانی بسیاری از لغات فارسی و عربی را اقتباس کرده است.

پشتو : این زبان‚ زبان محلی افغانستان و قسمتی از ساکنان سرحدات شمال غربی هندوستان است. هر چند زبان فارسی و عربی در این زبان نفوذ یافتهولی این زبان که امروز در افغانستان بیش از گذشته مورد توجه است ‚ بسیاری از خصوصیات اصیل زبانهای ایرانی را حفظ کرده و خود لهجات مختلف دارد : وزیری‚ آفریدی‚ پیشاوریقندهاری‚ قلزهای‚ بنوچی و غیره.ونتسی را باید حقا لهجه جدائی به شمار آورد که با پشتو رابطه نزدیک دارد . در پشتو هنوز تشخیص جنس  مذکر و مونث  و صرف اسامی رایج است.
زبان پشتو صاحب آثار و ادبیات است‚ از جمله آثار شاعر معروف این زبان خوشحال خان را میتوان ذکر کرد. همچنین مقدار زیادی اشعار محلی و داستان و افسانه به این زبان موجود است. در ایام اخیر که این زبان مورد نظر دولت افغانستان قرار گرفت آثار متعددی به این زبان انتشار یافت. افغانستان از دیدگاه تاریخی و مرزهای سیاسی یکی از شهرهای ایران بوده است و زبانشان نیز بخشی از زبان ایرانی است .

لهجه های فلات پامیر : در فلات پامیر میان افغانستان و هندوستان وچین و ترکستان ( که بخشی از 17 شهر قفقاز ایران بوده اند ) هنوز عدهای از زبانها و لهجه های ایرانی رایج است. عده کسانی که به هر یک از این زبانها سخن میگویند معدود است و بعضی از این لهجه ها در حال از میان رفتن است و برخی نیز امروز از میان رفته. این زبانها به واسطه دور بودن از مراکز سیاسی و تغییرات اجتماعی توانسته اندبسیاری از خصوصیات لغات قدیم ایرانی را محفوظ بدارند. مطالعه این زبانهااز لحاظ تحقیق زبانهای قدیم ایرانی اهمیت خاص دارد. بسیاری لغات اصیل از زبان هند و اروپائی در این زبانها به خصوص در وخی محفوظ مانده که درسایر زبانهای ایرانی یا هند به جا نمانده است.مهمترین زبانها و لهجه های فلات پامیر عبارتند از: وخانی یا وخی ‚ شغنانی یاشغنی ‚ ارشری ‚ یزغلامی ‚ روشانی برتنگی ‚ سنگلیچی یا زبکی ‚ اشکاشمی ‚ مونجانی یا مونجی ‚ یدغهای یا ایدغهای ‚ اورموری یا برکی ‚ پراچی.
در این زبانها با وجود شباهت و نزدیکی آنها به یکدیگر میتوان دسته های مختلف تشخیص داد. شغنانی و ارشری و یزغ لامی و روشانی و برتنگی گروه پیوستهای تشکیل میدهند. سنگلیچی و اشکاشمی نیز بهم پیوسته اند. یدغه راباید منشعب از مونجانی شمرد که خود لهجات مختلف دارد. وخانی در این میان از دیگر زبانها مستقل است و ظاهرا بازمانده یکی از زبانهای مستقل قدیم ایرانی است.
این زبانها مانند سغدی و سکائی و آسی همه متعلق به دسته شمالی زبان های ایرانی شرقی اند. اورموری و پراچی که در قسمت غربی تر و جنوبی ترافغانستان رایج اند به دسته جنوبی زبانهای شرقی تعلق دارند و با یکدیگر پیوسته و نزدیک اند. در اورموری میتوان دو لهجه متفاوت که یکی در لوگر و دیگری در کنی گروم متداول است تشخیص داد.
 

زبانهای دسته غربی کثرت و تنوع بیشتری دارند. اهم آنها بدین قراراست:
 

بلوچی : این زبان در قسمتی از بلوچستان و همچنین در بعضی نواحی ترکمنستان شوروی رایج است. در بلوچستان علاوه بر بلوچی زبان دیگری نیزبه نام براهوی متداول است که از جمله زبانهای دراویدی یعنی زبان بومیان هندوستان قبل از نفوذ اقوام آریائی است.
بلوچی اصولا از گروه شمالی زبانهای غربی ایران است و بلوچها ظاهرا ازشمال به جنوب کوچ کرده اندولی بلوچی به علت مجاورت با زبانهای شرقی ایرانی بعضی از عوامل آنها را اقتباس کرده است . همچنین بلوچی گذشته از فارسی بعضی از لغات براهوی و سندی را اقتباس کرده.
زبان بلوچی لهجات مختلف دارد که مهمترین آنها بلوچی غربی و بلوچی شرقی است که هر یک نیز تقسیمات فرعی دارند‚ اما رویهمرفته به علت ارتباط قبائل بلوچ با یکدیگر تفاوت میان این لهجات زیاد نیست.بلوچی از بعضی زبانهای دیگر غربی‚ مانند فارسی‚ محافظه کارتر است وبسیاری از لغات ایرانی کهن با اندک تغییری در آن به جا مانده  است .

کردی : کردی نام عمومی یک دسته زبانها و لهجه هائی است که در نواحی کردنشین ترکیه و ایران و عراق و سوریه رایج است که همگی ریشه ای ایرانی دارند . بعضی از این زبانها را باید مستقل شمرد‚ چه تفاوت آنها با کردی  کرمانجی بیش از آن است که بتوان آنها را باکردی پیوسته دانست: دو زبان مستقل از این نوع یکی زازا یا دملی است که به نواحی کردنشین غربی متعلق است‚ و دیگری گورانی که در نواحی کردنشین جنوبی رایج است و خود لهجه های مختلف دارد. گورانی لهجه ای است که ادبیات مذهب اهل حق بدان نوشته شده و مانند زازا به شاخه شمالی دسته غربی تعلق دارد.
زبان کردی اخص را کرمانجی مینامند که خود لهجه های متعدد دارد مانندمکری‚ سلیمانیهایسنندجی‚ کرمانشاهی‚ بایزیدی‚ عبدوئی‚ زندی.
زبان کردی با دسته شمالی لهجه های ایرانی غربی مشابهات زیادی دارد و اززبانهای مهم دسته غربی به شمار میرود و صاحب اشعار و تصانیف و قصص و سنن ادبی است. زبان کردی مانند زبان فارسی و برخلاف زبان بلوچی و پشتو در طول زمان تغییرات مهم صوتی پذیرفته است. ریشه این زبان از پهلوی ایران باستان است و بسیاری واژه های آن دست نخورده مانده است .


لهجه های ساحل دریای مازندران : این زبانها که شامل گیلکی و مازندرانی طبری  و طالشی و فروع اینهاست در سواحل جنوبی و جنوب غربی دریای مازندران رایج است. گرگانی که لهجه خاص فرقه حروفیه بوده امروز از میان رفته است. مازندرانی و گیلکی ادبیات محلی قابل ملاحظه ای دارند‚ از این میان مازندرانی صاحب آثار معتبر بوده که بیشتر از میان رفته است. - لهجه های مرکزی - لهجه های مرکزی ایران که از بعضی جهات حد فاصل میان لهجه های شمالی و لهجه های جنوبی دسته غربی محسوب میشوند ‚ متعددند و از حوالی قم تا حوالی یزد و کرمان و نزدیکی شیراز متداول اند. ازاین جمله است نطنزی و فریزندی در فریزند – پنج فرسنگی نطنز  و یارندی در یارند از توابع نطنز  و میمهای در میمه از توابع کاشان و جوشقانی وونیشونی در ونیشون یا وانیشان میان گلپایگان و خونسار و قهرودی درجنوب کاشان و سوئی میان اصفهان و کاشان و کشهای در شمال اصفهان و زفرهای در شرق اصفهان و سدهی و گزی و قمشهای و خرزوقی  همه ازتوابع اصفهان  و اردستانی و وفسی و لهجه های وابسته به آن  آشتیانی ‚ کهکی ‚ آمرهای - میان ساوه و همدان و اراک  و خونساری و محلاتی وسیوندی در راه اصفهان به شیراز - شمال شیراز و نائینی و انارکی نزدیکنائین و لهجه زرتشتیان یزد و کرمان یا لهجه بهدینان  که اندکی با یکدیگر متفاوت اند .
در نواحی شمالی لهجه های مرکزی که ذکر آنها گذشت‚ به دسته دیگری از زبانها و لهجه های ایرانی برمیخوریم که عموما به دسته غربی زبانهای ایرانی متعلق اند. عمده این لهجه ها عبارتند از تاکستانی و خویشان آن اشتهاردی ‚ رامندی ‚ چالی یا شالی و غیر اینها - میان قزوین و زنجان و طهران ‚ سمنانی سنگسری و شهمرزادی و  سگردی و سرخهای و خوری در خور نزدیک بیابانک و خلخالی و هرزنی در هرزن و گلینقیه میان جلفا و صوفیان
 

 آذربایجان و لهجه کرینگان در جنوب رود ارس و چهارده فرسخی شمال تبریز : میان غالب این لهجه ها میتوان مناسباتی یافت که حاکی ازپیوستگی آنها است. تاکستانی از جهتی با سمنانی و از جهتی با طالشی شبیه است. لهجه های هرزن و کرینگان بهواسطه خصوصیاتی که دارند از لهجه های ممتاز ایران بهشمار میروند  صرف اسامی در چندین حالت ‚ ساختن مضارع ازماده ماضی ‚ باقی ماندن ماده ماضی و مضارع و وجه التزامی و امر قدیم درآن‚ تبدیل -t- به r در آن و غیر اینها . با این همه هرزنی از جهتی نیز باطالشی و خلخالی و از جهتی با لهجه زازا  در کردستان ترکیه  مشابهت دارد.
اگر چنانکه بعضی گمان کردهاند ‚ زازا اصلا از لهجه های مردم کوهنشین دیلم بوده و بعدا به مغرب رفته است میتوان هرزنی و کرینگانی و خلخالی و طالشی و زازا و تاکستانی و سمنانی را یک رشته زبانها و لهجه های پیوسته شمرد که از طرفی با لهجه های دیگر سواحل دریای خزر و از طرف دیگر با لهجه های مرکزی ایران ارتباط مییافته است .اگر چنانکه معمول است لهجه های غربی ایرانی را به دو دسته شمالی و جنوبی تقسیم کنیم ‚ لهجه هائی که ذکر آنها گذشت همه به دسته شمالی متعلق اند  هرچند بعضی از آنها مانند سیوندی و بلوچی فعلا در جنوب ایران متداول اند .زبان کنونی آذربایجان پس از یورش عثمانی ها به مرور زمان از آذری به ترکی آذربایجانی تغییر کرد . با اینکه این زبان نزدیکی هایی با زبان کشور ترکیه دارد ولی بسیاری واژه های آن هنوز ایرانی است . زبان آذری یکی از اصیل ترین زبانهای ایرانی بوده است که متاسفانه امروز تنها در ده ها و روستاهای دوردست آذربایجان رایج است . زبان کنونی زبانی غیر ایرانی است .
 

زبانها و لهجه های جنوبی : اهم این زبانها فارسی است. این زبان که زبان رسمی و ادبی ایران است دنباله فارسی میانه  پهلوی  و فارسی باستان است که قدمتی بیش از 2400 سال دارد و از زبان اقوام پارس سرچشمه میگیرد.آغاز زبان فارسی کنونی را باید از نخستین آثاری که پس از اسلام به این زبان به وجود آمده محسوب داشت. تحول مهم اجتماعی و سیاسی و مذهبی که بانفوذ اسلام در ایران حاصل گردید در زبان رسمی ایران موثر شد. زبانی که پس از اسلام به خط عربی  به جای خط پهلوی  ضبط گردید و قدیمترین نمونه های آن را در اشعار حنظله بادغیسی و محمدبن وصیف سیستانی وشهید و رودکی مییابیم تا امروز تغییر اساسی نیافته است.
زبان فارسی در قواعد دستوری دنباله فارسی میانه است و با آن تفاوت چندانی ندارد  از جمله تفاوتهای معدودی که دارد این است که در فارسی کنونی ماضی افعال متعدی نیز مانند افعال لازم صرف میشود : نوشتم ‚ نوشتی ‚ نوشت... مانند: آمدم ‚ آمدی ‚ آمد... در فارسی میانه اولی ‚ به وسیله ضمائر ملکی و دومی با مضارع فعل ah بودن‚ صرف میشود.

از حیث لغات‚ زبان فارسی مواد بسیار از سایر زبانهای ایرانی و غیرایرانی مانند پارتی شهر‚ فرشته‚ فرزانه‚ شاهپور و غیره  و سغدی یا زبانهای نزدیک به آن  بساک‚ زندباف‚ فغفور‚ چرخشت‚ مل‚ ملخ و غیره  و یونانی دیهیم‚ درهم‚ دینار‚ فنجان‚ لنگر‚ پسته‚ الماس‚ مروارید‚ سیم‚ نرگسکلمکلید‚ قپان‚ کالبد‚ لگن‚ یاقوت‚ زمرد و غیره  و آرامی یا سریانی  کشیش‚مسیحا‚ تابوت‚ چلیپا‚ کنشت‚ شنبه‚ شیپور‚ بوریا‚ گنبد‚ شیدا‚ تود وغیره و هندی شکر‚ شمن‚ فلفل‚ شغال‚ کوتوال‚ چندن = صندل‚ نارگیل‚کرباسشیدا‚ قرنفل‚ لاک و غیره  و ترکی  اردو‚ اطراق‚ یغما‚ ایلچی‚ قراول‚خاقان‚ خاتون و غیره  و مغولی  نوکر‚ سوغات‚ چریک‚ بهادر‚ کریاس‚کنگاش‚ قورچی‚ کتل‚ یاسا‚ تمغایرلیغ و غیره  و چینی  کاغذ‚ چای‚ تیم‚تیمچه  قرض گرفته است و اخیرا عده ای از کلمات مردم مغرب زمین نیز واردفارسی گردیده است مانند اسکناس‚ پوتین‚ ارسی‚ ماشین و غیره .از طرفی بسیاری کلمات و افعال اصیل ایرانی در زبان فارسی به جا نمانده وفقط از بعضی‚ مشتقاتی در فارسی باقی است. اما از این همه مهمتر لغات عربی است که قسمت عمده لغات فرهنگی و اداری و سیاسی و علمی فارسی متداول را تشکیل میدهد‚ هر چند بسیاری از این لغات در صورت و معنی و تلفظ با اصل عربی تفاوت یافته و صورت ایرانی به خودگرفته اند.

زبان فارسی از میان زبانهای جدید ایرانی تنها زبانی است که ادبیات وسیع و طراز اول به وجود آورده و نیز در همه لهجه های ایرانی  به استثنای آسی و کومزاری  تاثیر قوی کرده و در بسیاری از نواحی به خصوص نواحی شرقی ایران جایگیر لهجه ها و زبانهای دیگر ایرانی شده است.زبان تاجیکی که در ترکستان شوروی رایج است و همچنین فارسی افغانستان هر چند مختصر تفاوتهائی با فارسی رسمی ایران دارند اصولا هماناند وتفاوتهای آنها اساسی نیست. همچنین زبان تاتی حوالی بادکوبه را نیز بایداصولا از لهجه های فارسی شمرد که با سپاهیانی که در عهد ساسانیان برای نگاهداری دربند قفقاز فرستاده شده اند به آن سامان راه یافته است.
لهجه یهودیان سمرقند و بخارا نیز اصولا فارسی است که با عده زیادی ازلغات عبری آمیخته است‚ ولی بعضی تفاوتها و به خصوص حفظ بعضی صورقدیم به آن صورت لهجه فرعی میدهد.
سایر لهجه های جنوبی عبارتند از لری و بختیاری و لکی و فروع آنها که همه را میتوان تحت عنوان کلی لری ذکر کرد‚ و دزفولی‚ و لهجه های فارس ازجمله لاری و بندری در میناب  و لهجه های سمغون و بورینگان و پاپون وامامزاده اسمعیل و ماسرم‚ و لهجه های بشکردی که در آنها دو لهجه عمدهشاه بابکی و انگهرانی میتوان تشخیص داد و لهجه کومزاری درشبه جزیره عمان که با فارسی و لری رابطه نزدیک دارد.

لهجه های کنونی ایرانی در مرحله واحدی از تحول نیستند. بعضی مانندفارسی و لری و کردی و تاکستانی در تحول پیشتر رفته و نسبت به صورت قدیمتر خود بسیار ساده شده اند. مثلا در فارسی از تصریف اسامی و ازتشخیص جنس و تثنیه اثری نمانده و از دستگاه مفصل افعال قدیم نیزصورتهای معدودی باقی مانده و عده پیشوندها و پسوندهای رایج قدیم نیزتقلیل کلی یافته و برای ادای معانی وسائل تازه از قبیل به کار بردن حروف اضافه و ساختن افعال مرکب معمول گردیده .
بعضی دیگر از لهجه ها مانند آسی و پشتو و بلوچی برعکس محافظه کار ترند ونزدیکی آنها به صورت قدیمتر زبانهای ایرانی بیشتر است.
تصریف اسامی در غالب لهجه های دسته غربی از میان رفته‚ اما در بعضی دیگر اثری از آن بجاست. مثلا در کردی هنوز حالت فاعلی و غیرفاعلی دوصورت جداگانه دارد  .

بسیاری از لهجه های ایرانی در برابر نفوذ روزافزون زبان فارسی در حال از میان رفتن اند و حق این است که هر چه زودتر در جمع و تدوین آنها کوشش شود.به امید روزی که در تمام شهرهای ایران و کشورهای منطقه که بخشی از ایران بوده اند و امروزه مرزهای استعماری آنها را از ما جدا کرده است شاهد مکانهایی برای تندریس و گسترش این زبانهای ایرانی باشیم تا این هویت و یکپارچگی ملی را هر چه بیشتر حفظ کنیم و این فرهنگی نیاکان را برای ابد نگه داریم .

 برگرفته شده از سایت www.ariaman.com