ای خشم به جان تاخته توفان شرر شو.
ای بغض گل انداخته فریاد خطر شو.
ای روی برافروخته ٬ خود پرچم ره باش !
ای مشت برافراخته ٬ افراخته تر شو.
ای حافظ جان وطن از خانه برون آی
از خانه برون چیست که از خویش به در شو .
گر شعله فرو ریزد بشتاب و میندیش
ور تیغ فرو بارد ای سینه سپر شو !
خاک پدران است که دست دگران است!
هان ای پسرم ٬ خانه نگه دار پدر شو.
دیوار مصیبت کده حوصله بشکن٬
شرم آیدم از این همه صبرت ٬ ظفر شو !
تا خود جگر روبهکان را بدرانی
چون شیر درین بیشه سراپای جگر شو.
مسپار وطن را به قضا و قدر ای دوست
خود بر سر این ٬ تن به قضا داده قدر شو !
فریاد به فریاد بیفزای ٬ که وقت است ٬
در یک نفس تازه اثرهاست ٬ اثر شو !
ایرانی آزاده ٬ جهان چشم به راه است
ایران کهن در خطر افتاده ٬ خبر شو !
مشتی خس و خارند ٬ به یک شعله بسوزان
بر ظلمت این شام سیه فام سحر شو!
فریدون مشیری
در این مقاله کوتاه جای آن نیست که به بحث درباره ماهیت فلسفهء تاریخ و چیستی حماسهء ملّی بپردازیم، تنها اشاره میشود که این نویسنده به تعریف هگل از فلسفهء تاریخ -که آن را والاترین پایه خودآگاهی قومی میشمارد- باور دارد و فلسفهء تاریخ را همان بررسی اندیشهگرانه تاریخ میداند درواقع فلسفهء تاریخ پژوهشی است که میخواهد در پس رویدادهای پراکنده و گونهگون تاریخ، نظمی منطقی و هماهنگ و یگانه بیابد؛ یعنی همان کاری که یک دستگاه نظری در سایر رشتههای علوم انجام میدهد.
هرگزنخواب کورش دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد حتا دل دماوند، آتش فشان ندارد رستم در این هیاهو، گرز گران ندارد زیرا دل سپاهان، نقش جهان ندارد گویی که آرش ما، تیر و کمان ندارد نادر، ز خاک برخیز، میهن جوان ندارد بر بیستون نویسند، دارا جهان ندارد اما چه سود، اینجا نوشیروان ندارد اما صد آه و افسوس، شیر ژیان ندارد شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد هرگز نخواب کوروش، ای مهر آریایی |