ایران باستان

ابر قدرت تمدن و فرهنگ و علم و الهیات و ...

ایران باستان

ابر قدرت تمدن و فرهنگ و علم و الهیات و ...

و کجایی سحراب...!!!

و کجایی سهراب ؟
تو کجایی سهراب ؟
آب را گل کردند
چشم ها را بستند و چه با دل کردند ...
وای سهراب کجایی آخر ؟ ...
... ... زخم ها بر دل عاشق کردند
خون به چشمان شقایق کردند ...
تو کجایی سهراب ؟
که همین نزدیکی عشق را دار زدند ،
همه جا سایه ی دیوار زدند ...
ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش مثقالی است! ....
دل خوش سیری چند ؟
صبـــــــــــــــــر کن سهـــــــــــــــراب...!
قایقت جـــــــــــــــا دارد ؟؟!

فریدون مشیری

ای خشم به جان تاخته توفان شرر شو.

ای بغض گل انداخته فریاد خطر شو.

ای روی برافروخته ٬ خود پرچم ره باش !

ای مشت برافراخته ٬ افراخته تر شو.

ای حافظ جان وطن از خانه برون آی

از خانه برون چیست که از خویش به در شو .

گر شعله فرو ریزد بشتاب و میندیش

ور تیغ فرو بارد ای سینه سپر شو !

خاک پدران است که دست دگران است!

هان ای پسرم ٬ خانه نگه دار پدر شو.

دیوار مصیبت کده حوصله بشکن٬

شرم آیدم از این همه صبرت ٬ ظفر شو !

تا خود جگر روبهکان را بدرانی

چون شیر درین بیشه سراپای جگر شو.

مسپار وطن را به قضا و قدر ای دوست

خود بر سر این ٬ تن به قضا داده قدر شو !

فریاد به فریاد بیفزای ٬ که وقت است ٬

در یک نفس تازه اثرهاست ٬ اثر شو !

ایرانی آزاده ٬ جهان چشم به راه است

ایران کهن در خطر افتاده ٬ خبر شو !

مشتی خس و خارند ٬ به یک شعله بسوزان

بر ظلمت این شام سیه فام سحر شو!

فریدون مشیری