و کجایی سهراب ؟
تو کجایی سهراب ؟
آب را گل کردند
چشم ها را بستند و چه با دل کردند ...
وای سهراب کجایی آخر ؟ ...
... ... زخم ها بر دل عاشق کردند
خون به چشمان شقایق کردند ...
تو کجایی سهراب ؟
که همین نزدیکی عشق را دار زدند ،
همه جا سایه ی دیوار زدند ...
ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش مثقالی است! ....
دل خوش سیری چند ؟
صبـــــــــــــــــر کن سهـــــــــــــــراب...!
قایقت جـــــــــــــــا دارد ؟؟!
ای خشم به جان تاخته توفان شرر شو.
ای بغض گل انداخته فریاد خطر شو.
ای روی برافروخته ٬ خود پرچم ره باش !
ای مشت برافراخته ٬ افراخته تر شو.
ای حافظ جان وطن از خانه برون آی
از خانه برون چیست که از خویش به در شو .
گر شعله فرو ریزد بشتاب و میندیش
ور تیغ فرو بارد ای سینه سپر شو !
خاک پدران است که دست دگران است!
هان ای پسرم ٬ خانه نگه دار پدر شو.
دیوار مصیبت کده حوصله بشکن٬
شرم آیدم از این همه صبرت ٬ ظفر شو !
تا خود جگر روبهکان را بدرانی
چون شیر درین بیشه سراپای جگر شو.
مسپار وطن را به قضا و قدر ای دوست
خود بر سر این ٬ تن به قضا داده قدر شو !
فریاد به فریاد بیفزای ٬ که وقت است ٬
در یک نفس تازه اثرهاست ٬ اثر شو !
ایرانی آزاده ٬ جهان چشم به راه است
ایران کهن در خطر افتاده ٬ خبر شو !
مشتی خس و خارند ٬ به یک شعله بسوزان
بر ظلمت این شام سیه فام سحر شو!
فریدون مشیری