زبان پارسی باستان و پیشینه ی آن
زبان ایرانیان دوره هخامنشی را به نام فرس باستان یا فرس هخامنشی یا پارسی باستان میشناسیم. این زبان از یک سو با زبان سانسکریت همان زبانی که نسک های (کتاب های) دینی برهمنان هند بدان نوشته شده همانندی دارد و از سوی دیگر با زبان اوستایی و هر سه از یک ریشه هستند . برجسته ترین نوشتارهایی که از زبان پارسی باستان در دست استسنگ نبشته های هخامنشی است که از دوره ی کوروش بزرگ و پس از آن بر سینه کوههابا واج های میخی نوشته شده است. از این سنگنبشته ها دورو بر پانسد واژه به زبان پارسی باستان دیدهمیشود.
افزون بر سنگنبشته ها شماری کاسه و کوزه به دست آمده که بر آنها نیز واژه هایی کنده شده است. پس از سنگنبشته ها و مهرهای دوره ی هخامنشی‚ سرچشمه ی دیگری برای آشنا شدن با واژه های پارسی باستان هست‚ که در ارزشمندی همتای بن مایه ی نخستین میباشد. ناگفته نماند که گذشته نگاران(مورخین) یونانی برخی واژه هارا به گونه ای بازگونموده اند که بسیار کم دگرگون شده‚ و با نگرش به این که یونانیان واژه های پارسی باستان را چگونه برگردان میکرده اند ‚ و کدام واج پارسی به کدام واج یونانی برگردان میشد‚ به آسانی میتوان پی برد که این نام ها به پارسی باستان چه بوده‚ وچون نام های ویژه(خاص) گاهی چند ریشه دارد به این گونه که یک نام همگانی (عام) با نامی دیگر یا با کارشد(فعل) و یا یک ویژگی(صفت) آمیخته شده‚ از این گونه نام ها هم واژه هایی به دست می آید‚ برای نمونه نام سردار پارسی را که در جنگ گرانیکوس با اسکندر نبرد کرد‚ برخی از گذشته نگاران یونانی Spithradates نوشته اند‚ و چون یونانیان س پارسی باستان را گاهی باth الفبای خود یکسان دانسته اند‚
و نام را با آن نوشته اند‚ بی گمان میتوان گفت که این نام در پارسی باستان Spithradataبوده‚ به چَمِ (معنای) داده سپهر و سپهر را به زبان پارسی باستان Spithra می نوشته اند. چنانکه مهر را Mithra میسره می نوشته اند. این گونه نام های ویژه که یونانیان تا اندازه ای درست برگردان نموده اند ‚ و از آن میتوان واژه هایی به دست آورد‚ کم نیست. و نیز چنین است واژه ی Staspesکه یونانی شده Sataspa پارسی باستان میباشد‚ و به زبان امروزی سد اسب گوییم.بنابراین از دو نام گفته شده دو واژه به دست می آید که در سنگنبشته ها نیستSpithra که برگردان سپهر است و Sat که برگردان سد(100) میباشد.
پیداست که اینکار را در همه گاه نمیتوان کرد زیرا برخی نامها به اندازه ای دگرگونی یافته که لغزش گیری آن شدنی نیست‚ و در زمان هایی هم که خودِ واژه رامیتوان پیدا کرد‚ باید دیکته ی واژه ی دگرگون یافته درزبان یونانی هم نگرشی داشت ‚زیرا نام های ایرانیان باستان که در نوشته های گذشته نگاران یونانی دیده میشود‚ دگرگون شده و سپس به زبان های دیگر اروپایی رفته و باز دگرش یافته است کوته سخنآنکه با نگرش به انچه گفته شد گاهی میتوان در این زمینه به آماجمان دست یابیم.
آیا پارسی باستان‚ زبان گفت و شنودی(محاوره ای) دربار و مردم دوره ی هخامنشی بوده یا زبانی ویژه ی بهره گیری در فرمانها و سنگنبشته ها؟اگر چه پاسخ روشنی به این پرسش نمیتوان داد‚ زنهار چون در سنگنبشته های پادشاهان هخامنشی‚ به ویژه پادشاهان واپسین آن دوره ‚لغزش های دستوری یافته اند‚ دانشمندان بر این باورند که این زبان در دوره ی هخامنشیان هم پیر شده بود و آن را به گونه ای همیشگی در گفتار ها و پیام های کشوریشان به کار میبرده اند‚ و چون زبان گفت و شنود و نوشتارهای اینچنینی ساده تربود همه این زبان را به خوبی نمیدانستند‚ بنابراین لغزش های گفته شده برایند لغزش دبیران دفتر خانه هاست. درستی این باور را برخی یافته ها نمایان میکنند‚ زیرامی بینیم که برخی از نامهای ویژه چنانکه در سنگنبشته ها آمده با آنچه که در نگارش امروزی آنان آورده اند‚ ناهمخوانی دارد‚ برای نمونه نام داریوش در سنگنبشته هاDarayavaush است لیکن در توراتDaryush ویونانیان آن راDaryos نوشته اند ریشه ی شین در زبان یونانی نبود و آن را سین میخواندند و نیز اردشیر را در سنگنبشته هاArtaxshathraنوشته اند‚ ولی کتزیاس گزشته نگاریونانی نام دو تن از مردان درباری راArtasiras نوشته است‚ و اگربه جای سین‚ شین بگذاریم و سین واپسین را هم که یونانی است نادیده بگیریمArtashiraیاArtashira میشود و پیداست هر دو ساده تر از ارتخشتره و به زبان امروزی ما نزدیکتر است.
به هر روی برخی از زبان شناسان بر این باورند که در دوره هخامنشیان به ویژه در پایان آن دوره به همان زبان پهلوی یا به زبانی که بسیار بدان نزدیک بوده سخن میرانده اند‚ و پارسیب استان چنانکه در سنگنبشته ها به کارمی رفته‚ رو به نابودی بوده است .
با وجود این‚ نشانه های دیگر میرساند که زبان ادبی آن روزگار همان زبان پارسی باستان است که بدان چکامه ها‚ سرودها‚ فرمانها‚ رویدادها و نامه ها و... را میگفته اند و می نوشته اند.
یادمان های هخامنشی به زبان پارسی باستان
سنگنبشته های پادشاهان هخامنشی به دبیره ی میخی هخامنشی نوشته شده است. از این پادشاهان سلم ها (لوح ها) و سنگ نبشته هایی به جا مانده:
اریارمنه‚ ارشامه‚ کوروش بزرگ -داریوش بزرگ- خشیارشا - اردشیر - اردشیر دوم - اردشیر سوم – بیشتر این نوشته ها در بدنه کوه یا دیوارهای کوشکها و ستونها کنده کاری شده‚ همچون کوه بغستان بیستون و الوند و وان ارمنستان و شوش و تخت جمشید وتنگه سوئز مسر(کشور مصر) و جز اینها‚ و نیز چند نگین و مهر که دارای نامهایی است وچند کاسه و کوزه که به چهار دبیره ی پارسی باستان‚ ایلامی‚ بابلی و نگاره ای کنده کاری شده است.چند سال پیش نیز نوشتارهای زرگون و سیمین در تخت جمشید و همدان به دست آمده است. این سنگنبشته ها و سلم ها بیشتر به سه زبان و دبیره است: نخست به زبان پارسی باستان‚ دو دیگر به زبان ایلامی و سهدیگر به زبان بابلی که با زبان آشوری تنها در گویش دارای ناهمسانی میباشند است . این دو زبان (دومی و سومی) که برگردان پارسی است‚هریک به دبیره ی میخی ویژه ی خود نوشته شده است.
برگرفته شده از سایت www.ariaman.com
زبان پارسی در چشمانداز تاریخی
زبان فارسی که به یکی از مهم ترین زبانهای ادبی و فرهنگی جهان مشهور در گذشته ای نچندان دور در بیرون از مرزهای کنونی ایران ( منطقه فلات ایران یا ایران بزرگ ) بسیار گسترده و فراگیر بوده است ولی متاسفانه به دلیل ضعف و عدم مدیریت شاهان و رهبران این دویست ساله گذشته در ایران این امر کاهش یافته است . شایسته است ملت و دولتهای وقت ایران برای گسترش هرچه بیشتر زبانها و گویشهای پارسی و لری و کردی و آذری و بلوچی و . . . در ایران کنونی و منطقه ایران بزرگ کوشش نماید . پارسی امروزی که ریشه اش از زبان پهلوی است امروزه در سرزمینهای : کردستان عراق , کردستان ترکیه , ارمنستان , آذربایجان , داغستان , ترکمنستان , قزاقستان , قرقیزستان , تاجیکستان , ازبکستان , افغانستان , پاکستان , هند و بحرین تقریبا رایج است و برخی از مردمان آنجا به غیر از زبان محلی خود با این زبان کهن بزرگ آشنایی دارند و سخن میگویند .
خاستگاه همگونیهای واژگانی و ساختاری زبان فارسی با دیگر زبانها و گسترش زبان فارسی در سرزمینهایی چون هند، پاکستان، ترکیه، بوسنی و هرزگوین، آلبانی، صربستان، کرواسی، مونتهنگرو، و مقدونیه را میتوان از دیدگاههای «تاریخ طبیعی» و «تاریخ اجتماعی» بررسی کرد. زیرا از دیدگاه تاریخ طبیعی، زبانهایی چون پشتو، هندی، بنگالی، تاجیکی، و اردو، از گروه زبانهای هندواروپایی شمرده شدهاند و خاستگاه جغرافیایی همگونی دارند. ادوارد براون نیز بخشی از این همانندی را برمیشمارد و میگوید: کاملاً مسلم به نظر میرسد که ایرانیان و هندیان زمانی قومیت مشترک ایرانی ـ هندی را در نقطهای در پنجاب تشکیل میدادهاند.
اگرچه بخشی ازگسترش زبان فارسی در بالکان را میبایست از چیرگی و فرمانروایی عثمانی بر آن سرزمین دانست، ولی این گمانه را نباید نادیده انگاشت که چه بسا اسلاوهای کهن، بخشی از مایههای زبانی، اندیشگی و فرهنگی آریایی را از زیستگاههای آغازین خود به بالکان آوردهاند. همچنین نقش یونانیان، مانویان و نومانویان و نیز گروه بوگلامیا1 را هم نباید از یاد برد،2 زیرا زبان فارسی پس از دورههای فارسی باستان و فارسی میانه یا پهلوی، به شیوهای کارآمد در گسترش فرهنگ ایرانی پای به میدان نهاد و در دوران هخامنشیان، سکاها و اشکانیان، زبان فارسی باستان و پهلوی درسند و بینالنهرین گسترش یافت.
رزم ایران و توران از برجستهترین درونمایههای شاهنامه فردوسی است که از نگاه نمادین، بیانگر این پدیده تاریخی است که زیستگاه ترکان، سالیان سال از استانهای هخامنشیان به شمار میرفته است و کسانی که تاریخ کهن ترکان را نگاشتهاند، این دوره را دوره پارسها نام نهادهاند. سنگ نوشتههایی نیز که از گورمه، ترسوس و سارد در نزدیکی ازمیر به دست آمده، چیرگی هخامنشیان بر این سرزمین را باز مینمایانند. به دنبال چیرگی هخامنشیان، آیین مهر و در پی آن، دین مانی، به سرزمین ترکان راه یافت و آسیای صغیر را دربرگرفت. برخی از پژوهشگران در ژرفای اندیشه قزلباشها (علویان)، مایههایی از مهرپرستی، زردشتی و خرمدینی را برشمرده و خاستگاه بخشی از آیینهای مولویه را آیین زردشت دانستهاند؛ چنان که پرفسور گولپینارلی، تقدس اجاق و مطبخ خانقاه و خاموشی در اثنای صرف طعام و نیز گلبانگ سفره و خرقه صوفیان را باز مانده و از آیینهای زردشتیان دانسته3 و ناصر خسرو نیز گزارش داده است که در شهر اخلاط در آسیای صغیر، به سه زبان تاری، پارسی، و ارمنی سخن میگفتهاند.4 از این رو، میتوان زمینههای تاریخی گسترش زبان فارسی در کشورها و سرزمینهای همسایه را چنین برشمرد:
1. پدیدههای اجتماعی مانند خودکامگی فرمانروایان و جنگهای پیاپی، جابهجایی ناگزیر فارسی زبانان و پراکندگی آنان را در پی داشته است. از نشانههای نمادین همزبانی همسایگان میتوان به گفتوگوی پهلوانان ایران و توران به زبان فارسی در کتاب شاهنامه در برخی از جستارها نیز از پدیده میهنگریزی ایرانیان در دوره ساسانیان، به انگیزه سختگیریهای موبدان زردشتی درباره مانویان و مزدکیان، و نیز پس از تاخت و تاز تازیان و کشتار خرمدینان به دست عباسیان و روی آوردن بخشی از فارسیزبانان به آسیای صغیر سخن گفتهاند.5
2. کشورگشایی فرمانروایان در پراکندگی زبان فارسی نقش بسزایی داشته است. پیش از این از کشورگشایی هخامنشیان و سنگ نوشتههای این خاندان سخن رفت. افزون بر آن از کشورگشایی محمود غزنوی و سلجوقیان نیز میتوان یاد کرد.
نقش کشورگشایی فرمانروایان در گسترش زبان فارسی، گاه با پدیدههای دیگری چون پیوندهای فرهنگی و اندیشگی چنان درمیآمیزد که جدایی آنها از یکدیگر بس دشوار مینماید. افزون بر این، غبارزدایی از ساختار گسترش واژگان یک زبان و نمودن سیمایی روشن از دگرگونیهایی که در ژرفای تاریخ روی داده است، دشوار مینماید. برای نمونه واژه “ورد” که در زبان تازی همان “گل سرخ” است، در زبان پهلوی و متون اوستایی نیز برای “گل سرخ” به کارمیرفته است. از این رو برخی دیدگاهها از گسترش جغرافیایی این واژه در زمان ساسانیان و کاربرد آن در زبان تازی سخن گفتهاند.
پذیرش نقش فرمانروایان درگسترش زبان نمیبایست این گمان را برانگیزد که پیوست فرمانروایان چیرهدست به گسترش زبان خود دست یازیده و یا توانستهاند آن زبان را در دیگر کشورها بپراکنند، چنان که انگیزه فرمانروایانی چون محمود غزنوی و طغرل سلجوقی را در گسترش زبان فارسی، میبایست بیرون از چیرگی و برتری نظامی جویا شد؛ زیرا سلجوقیان پیش از چیرگی بر روم و گشودن دروازههای آن، معمولاً از فرهنگ ایرانی بهرهمند بودهاند و پس از آن نیز زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را در آسیای صغیر گسترش دادهاند.6
3. فارسینویسان نیز نقش کارآمدی در گسترش زبان فارسی داشتهاند؛ از این رو، آگاهی از تاریخ فارسینویسی میتواند ما را بیش از پیش با گستره و ژرفای زبان فارسی در کشورهای دیگر آشنا سازد، چنان که علی هجویری غزنوی از فارسینویسانی است که یکی از کتابهای صوفیانه فارسیزبان به نام کشفالمحجوب را در لاهور نگاشت و امیرخسرو دهلوی، ملقب به سعدی هند، و نیز بیدل دهلوی، در هندوستان به سرودن مثنوی و غزل پرداختند. فارسینویسان هند، کتابهای نامبرداری چون تاج المآثر (اولین تاریخ شبه قاره هند به زبان فارسی) و لباب الالباب (نخستین تذکره شاعران به فارسی) را نگاشتند. در بوسنیوهرزگوین نیز سرایندگانی به فارسی شعر سرودهاند که از آن میان میتوان موارد زیر را برشمرد:
مجد نرگسی (سده یازدهم هجری) سراینده خمسه، نهالستان سعادت، مشاق العشاق، قانون رشاد، غزوه مسلمه و اکسیر دولت.
خسرو پاشا سکولر (سده یازدهم هجری) که برخی از سرودههای اودر بلبلستان فوزی آمده است.
احمد طالب (سده یازدهم هجری) که به فارسی و ترکی اشعاری سروده است.
احمد رشدی (سده یازدهم هجری) که غزلهای فارسی زیبا و عاشقانهای سروده و از عرفی پیروی کرده است.
محمد رشید (سده یازدهم هجری) که دیوان اشعار 27 صفحهای از او برجای مانده است.
علی زکی کیمیاگر (سدههای یازدهم و دوازدهم هجری) که در سرودن ماده تاریخ و تنظیم و حل معما و لغز ماهر بوده است.
محمود پاشا عدنی که دارای دیوان و اشعار پراکنده به فارسی است.
درویش پاشا بایزید آگیج (سده دهم هجری) دیوانی به زبان فارسی دارد.
توکلی دده (سده یازدهم هجری) که به تدریس مثنوی میپرداخته و از او سرودههایی بر جای مانده است.
مصطفی لدنی (سده دوازدهم هجری) به فارسی و ترکی شعرهایی سروده است.
حاجی مصطفی مخلصی (سده دوازدهم هجری) از شعر حافظ پیروی کرده است.
فوزی موستاری (سده دوازدهم هجری) کتاب بلبلستان را به زبان فارسی و به تقلید از گلستان سعدی در شش فصل گرد آورده است که فصل چهارم آن درباره سخنپردازان فارسی و ترکیزبان امپراتوری عثمانی است.
بازتاب گسترش زبان فارسی در کشور عثمانی و آگاهی فرمانروایان و پادشاهان عثمانی در پراکندن زبان فارسی را میتوان در شهرهایی چون استانبول، بغداد، دمشق، قونیه، و سرزمینهای یوگسلاوی، به ویژه بوسنی و هرزگوین، جویا شد. در این دوره دربارهای عثمانی به پاسداشت زبان فارسی پرداختهاند و فرمانروای عثمانی، سلطان سلیم یاووز، به زبان فارسی سخن میگفته و شعر نیز میسروده است. افزون بر این، در این روزگاران، تخم سخن فارسی، میان هجرتگزینان ترک یا کارگزاران بومی بخشهایی از شبه جزیره بالکان و جنوب شرقی اروپا و سرزمینهایی چون آلبانی، یوگسلاوی، یونان، بلغارستان، رومانی، و مجارستان تا دروازههای وین پراکنده شده است. پیشینه گسترش زبان و واژگان فارسی در فرمانروایی عثمانی را میبایست در دوره سلجوقی جستوجو کرد. پس از چیرگی سلجوقیان و دستنشاندگان آنان در آسیای صغیر، فارسی، زبان رسمی آن دیار شد ونگارش کتاب وسرودن شعر و نیز آموزش و پرورش و نامهنویسی در دستگاه فرمانروایان این خاندان، به زبان فارسی بود.7
اگر نبود راه و رسم پالایش زبان ترکی از واژگان بیگانه، که سالها از برنامههای قانونگذاران ترک است، بیگمان واژگان فارسی در زبان ترکی، بیش از پیش نمود مییافت. با این همه، از دیدگاه جستوجوگران، امروز نیز هنگامی که فردی ایرانی در آرامگاه مولوی در قونیه، آن همه شعر و عبارت فارسی را بر در و دیوار میبیند، خویشتن را در دیار یاران مییابد. در طریقت مولوی وآداب و رسوم سنن خاص آن، بیشتر تعبیرات و اصطلاحات فارسی است.8 ووجود واژگانی چون آستان (درگاه و آرامگاه مولوی)، آتشباز (آشپز)، آیین (اشعاری که در مراسم سماع میخوانند)، آیینخوان، برگ سبز نیاز (نذری که مولویان به درگاه مولانا میآورند)، جان (خطاب درویشان به یکدیگر)، چله (عبارت خاص چهل روزه)، دم (وقت)، درگاه (اقامتگاه شیخ)، دستار، دسته گل (نوعی پیراهن)، و دستور (اجازه) از این گونهاند.
از رهگذر فرمانروایی عثمانی، زبان فارسی در سرزمین آلبانی نیز گسترش یافت و کلام فارسی که با خود اندیشههای بکتاشیه را داشت، بر دل و جان نشست. واژگان فارسی پهنه زبان را درنوردیدند و به ادبیات مردم آلبانی ره یافتند. به گونهای که سخنپرداز آلبانی، شمسالدین سامی، به پیروی از آثاری چون شاهنامه فردوسی، سوگنامه فرزندکش و نمایشنامه کاوه را نگاشت و شیخ عبدالسلام مجرم به پیروی از سرودههای صوفیانه سبک عراقی، به سخنسرایی پرداخت.9 و نصیب طاهربابا فراشری نیز در بیان اندیشههای درویشی، غزلهایی بزمی سرود. چنین مینماید که سرودههای وی، بازتابی از غرلهای مولوی و سعدی است. او دفتر خلوتیه خود را در پایان مثنوی آورده و بدین سان پیوند اندیشگی خود با مولوی را باز نموده است. نعیم فراشری نیز از سرایندگان فارسی زبان آلبانیایی است. دفتر سرودههای او، تخیلات نام دارد و اندیشه بکتاشیان در آن باز تافته و از زبان فارسی به آلبانیایی ترجمه شده است. او در شعر “کربلا” از رویدادهای آغازین اسلام و خاندان پیامبر سخن میگوید. همچنین پیامی فراشری، برادر نعیم فراشری، سرودهها و نگاشتههایی چون شاهنامه و زبده … را از فارسی به ترکی برگردانده است.
از دیگر سخنپردازان آلبانیایی، یکی هم تسلیم روحی بابایی است که دیوانی به زبان فارسی دارد. اندیشه بکتاشی از درونمایههای شعر اوست. ترکان واژگان فارسی وترکی را با هم درآمیختند، به واژگان با ساختارهای دوگانه دست یازیدند و این واژگان پیوندی را به دیگر زبانها وارد کردند10 که از آن میان میتوان به این واژهها در متون صربی اشاره کرد:11
bajriam – namãz, basčaluk, beharli, abdĕsli, aladza, ãp-asičăre, ãrpasã, bostandzije, burma-tãhta, cadordzaija, terli-diba, jedandzija.
افزون بر واژههای پیوندی فارسی ـ ترکی، زبان صربی را میتوان سرشار از واژگان فارسی دانست. ساختار همگون زبان فارسی و صربی نیز از ویژگیهایی است که در این دو زبان را گستره تاریخ طبیعی به هم میپیوندد. چنان که “biti” زبان صربی به معنی “بودن” است. Bi ریشه فعل و ti نشانه مصدر است. در مصدر “بودن” نیز “بود” ریشه فعل و “ َ ن” نشانه مصدر است.
همچنین واژه پیوندی blagovesi یعنی خبرخوش از blag (خوش) + o (میانوند) + vesti (خبرها) پدید آمده است. واژه پیوندی vodendan یعنی “زادروز” هم از voden (زاد) dant (روز) ساخته شده است.
گسترش زبان فارسی در زبان صربی را میتوان نمودی از پیوستگی ریشهای این دو زبان از یک سو، و گسترش زبان و فرهنگ ایران دربیرون مرزهای ایران از سوی دیگر، دانست. واژگانی چون azdaja (اژدها)، sumbol (سنبل)، nãr (انار)، narandza (نارنج)، bečar (بیکار)، terazije (ترازو)، meza (مزه)، česma (چشمه)، tursija (ترشی)، čobanin (چوپان)، testera (استره)، sindzir (زنجیر)، prinač (برنج)، pilav (پلو)، peskĕs (پیشکش)، seped (سبد)، sator (چادر)، visa (بیشتر)، obrva (ابرو)، bazar (بازار)، basta (باغ)، dzep (جیب)، čaj (چای)، dati (دادن)، dugme (دگمه)، dua (دو، در اوستا نیز به گونه dva آمده است.)، zena (زن)، seta (شش)،sapun (صابون)، sečer (شکر)، parče (پارچه)، kliuč (کلید)، lala (لاله)، mozak (مخ، مغز)، rarcis (نرگس)،nana (نعناع)، nov (نو)، ne (نه، نـِه)، jedan (یک)، jasmin (یاس، یاسمین)، limun (لیمو)، vetar (باد)، vokal (واکه)، urma (خرما)، ti (تو)، sram (شرم)، sesti (نشستن)، pet (پنج)، nov (نو)، bahsis (بخشش)، naste (ناشتا)، behar (بهار)،hrana (خوراک)، alat (آلت)، rustičan (روستا)، vatra (آذر، آتش)، spanač (اسپناج،اسفناج)، pamuk (پنبه)، čevap (کباب)، bog (خدا، بغ)، tus (دوش)، kutija (قوطی)، gaz (گاز)، grlo (گلو)، mrtav (مرده)، tezak (دشوار)، mrav (مور)، mis (موش)، nafta (نفت)، div (دیو)، pistacija (پسته)، čador (چادر)، grad (گِرد/ جرد،که در کلماتی مانند بروجرد و هشتگرد آمده و به معنای شهر است).
بازتاب زبان فارسی در ترکی از دیدگاه برخی پژوهشگران، به گونهای است که دستور زبان ترکی را بیشتر از گونه فارسی میدانند.12
با ترجمه رباعیات خیام، ژرفاندیشی ایرانی، مرزها را درنوردیده و تا دوردستهای جهان ره یافته است. برگردان انگلیسی فیتز جرالد که در سال (1859م.) انجام پذیرفته، گنجایی زبان فارسی را برای بیان اندیشههای ژرف باز نموده است. از این رهگذر نیز واژههای فارسی در زبان صربی وارد شده13 که جستار درباره آن را به گفتاری دیگر وا مینهیم.
پیوند تاریخی زبان فارسی و ارمنی را نیز میبایست پیوندی سخت طبیعی و بنیادین دانست، چنان که خاورشناسان اروپایی مانند پترمان، ویندیشمان و گُشته با بررسی زبان ارمنی دریافتند که این زبان، هندواروپایی است. از این روی، شیوه همترازی تاریخ زبان ارمنی با دیگر زبانهای هند و اروپایی بیش از پیش، پرهیزناپذیر مینماید. از هم ترازی زبان فارسی و ارمنی درمییابیم که تاریخ طبیعی واجتماعی، این دو زبان را به هم پیوسته است، چنان که در واژههای زیر آمده است:14
ãxorr در فارسی “آخور” و ریشه آن xvar “خوردن و آشامیدن” است.
ãpãt در فارسی “آباد” و پهلوی آن ãpãt و ãpãtãn در پازند ãwãdãn است.
Ãpreisum در فارسی “ابریشم” و پهلوی آن ãpresum است.
ãpsos در فارسی “افسوس” به معنی دریغ و ریشخند است و پهلوی آن afsos و در زند ãwãsos است.
ãrasãn در فارسی “رسن” و پهلوی آن varsan و در سنسکریت račanã است.
arzãn در فارسی “ارزان” یعنی برازنده و شایسته و پهلوی آن ãrzan است و در واژههای پیوندی margarzãn (شایسته مرگ) و arzãtg (بهادار، شایسته) آمده است.
پانوشتها :
1. برای آگاهی بیشتر نک زبان و ادبیات فارسی در بوسنی و هرزگوین، احمد صفار مقدم، تهران ـ 1372 ش، صص 190ـ195.
2. تأثیر فرهنگ ایرانی و زبان و ادبیات فارسی در یوگسلاوی سابق، بخش اول، بلگراد 1374ش، ص 7.
3. نک زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی، محمد امین ریاحی، تهران 1369 ش، ص 2.
4. همان، ص 8؛ به نقل از سفرنامه ناصرخسرو، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران 1335، ص 7.
5. تأثیر فرهنگ ایرانی و … ، ص 8.
6. زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی، ص 2.
7. همان، همانجا.
8. نک همان، صص 96ـ97، 265ـ267.
9. نک فرهنگ ایران در قلمرو عثمانی، عبدالکریم گلشنی، شیراز 1354 ش.
10. Turcizmi u Srpskhr.
11. Ibid.
12. نک دستور زبان فارسی، شاکر سیکریچ، سارایوو 1951م، ص 8.
13. نک عمرخیام، بزرگترین رباعی سرای جهان، فهیم بایراکتارویچ، بلگراد 1965م.
14. فرهنگ واژههای همانند، ارمنی ـ اوستایی، پهلوی، فارسی…، دفتر نخست، هراچیا آجاریان، ترجمه آ. آرین، تهران 1363 ش، صص 19ـ20.
برگرفته شده از سایت www.ariaman.com
سرزمین ایرانی خوارزم و زبان اوستایی آن
خوارزم سرزمین کهن ایرانی است که متاسفانه امروزه ( پس از دوره قاجار ) میان ازبکستان و ترکمنستان قرار گرفته است و زبانش رو به فراموشی سپرده شده است . خوراسمیا از استانهای شاهنشاهی هخامنشی که از آنجا سنگ کبود برای آراستن کاخ داریوش بزرگ در شوش آوردند در نبشته های دینی تنها در دوره های اخیر یادی در میان می آید . یشت 14/10
شماری از پژوهشگران این تاریکی ظاهری سرزمینی آباد و شکوفا را با گفتن خوراسمیا بخشی از میهن اصلی ایرانیان یعنی ایرنیم وئیجو اوستایی که بعدها ایرانویچ پهلوی شده است بجز نام چیزی باقی نمانده است . حتی بر سر نامش نیز حرفها و حدیثهایی بسیاری است . اما اگر بپذیریم بخش پایانی این نام به معنی زمین در فارسی است آنگاه خوراسمیا معنی روشنی خواهد داشت . ریشه کلمه فارسی خوار به زبان کردی پست و پایین می باشد و خوراسمیا به معنی سرزمین پست و پایین معنی میدهد . چنین نامی برای سرزمینهایی که در پیرامون و بخش پایین رودخانه آمودریا یعنی واحه کنونی خیوه و قزل قوم نهاده اند نام مناسبی می باشد . شاید گفتنی باشد که یکی از شهرهای پایین دست سیردریا ( سیحون ) را جغرافیا نویسان مسلمان به نام خواره می شناسند .
چون به سده های میانه دیرپای خوارزم می رسیم که از دولت جانشین هخامنشیان آغاز می شود و به ورود اعراب ( سده هشتم میلادی ) می رسد بر آگاهی ما چندان افزوده نمی شود . تاکنون باستان شناسانی از شوروی در چهار دهه اخیر سکه ها - نوشته های گلی - ظرف های باستانی و . . . از این منطقه کشف کرده اند ولی چیزی زیادی به بیرون درج نداده اند . دست کم روشن است که همگی این نوشته ها به زبانی همانند متون پارتی و سغدی که سرزمینهای همسایه خوراسمیا هستند و برگفته شده از خط آرامی هستند نوشته شده بوده است . خطی که در تمامی سرزمینهای ایران گسترش یافته بود . موضوع زبان مادری خوراسمیا در دوره جسارت داشته است :
1 ) در سده سوم میلادی درست پیش از فتح آنجا توسط اردشیر و شاپور ساسانی
2 ) در هنگام ورود تازیان
کتیبه های تدفینی بر حدود صد استوان سنگی مرمری یا گلی که در توق قلعه ( چهارده کیلومتری شمال غربی نوکوس ) پیدا شده است به این دوره اخیر تعلق دارد . این نوشته ها با اینکه از آسیب در امان نمانده است ولی مطالبشان تکراری است و میتوان به قطعیت همه آن را خواند . یک نمونه از این کتیه های چنین نوشته است :
در سال 706 ماه فرورتین - روز فرورتین این صندوق از آن روان اسرویوک پسر تیشیان است روانهای آنها در فردوس ابدی بیارمد
در پنج سده نخست دوره اسلامی سرزمین ایرانی خوارزم چندین دانشمند بزرگ را در دامان خود پرورش داد که از برجسته ترین آنها ریاضیدان نامدار محمد بن یوسف خوارزمی است که نام او در اصطلاح الگوریتم باقی مانده است و کتابش الجبر نام خود را به الجبرا داده است . بلند آوازه تر از وی ابوریحان بیرون است که در ریاضیات - جغرافیا و علوم طبیعی بزرگ عصر خود بوده است . نخستین نشانه های خوارزمی ار در فهرستهایی از تقویم و اصطلاحات شناسی که به زبان عربی و فارسی در کتاب آثار الباقیه ابوریحان بیرونی دانشمند بزرگ ایرانی ثبت شده مرهون او هستیم .
اما باید دو سده بگذرد که ما به بدنه زبان اصلی خوارزم برسیم . این بدنه تا اندازه ای کوچک است . روشن ترین دگرگونی های زبان خوارزمی که این زبان را با زبانهای دیگر ایرانی متمایز کرده است در تبدیل حروف آغاز ب - د - ج به بتا و گاما و حروف میانی است . برای یافتن ویژگی های دستوری مهم نخست باید نگاهی به فعل بیاندازیم . گفتنی است در این زمینه حفظ ر پایانی در همه زمانها در سوم شخص جمع است که در زبانهای ایرانی دیگر چنین پایانه هایی تنها در زبانهای اوستایی - سکایی و سغدی متاخر به خوبی یافت می شود . خوارزمی نیز در نگهداشتن و بسط دادن افزوده های قدیم به مثابه نشانه ای از زمان استمراری همانند زبان سغدی است . این نشانه به صورت موصت طولانی در ریشه فعل ظاهر می شود .
از زبان خوارزمی چه باقی مانده است ؟
ترجمه های و فرهنگهای واژه دشوار عبارات یا جملات کوتاه ( کمتر از 400 کلمه ) در کتب فقهی عربی عمده ترین آنها قنیه المینه ( حدود 660 قمری ) است نقل شده است . این نقل قولها بسیار اصطلاحی و گه گاه عامیانه و پر از جناس و ایهام است . چنانکه فهم معانی آن دشوار است مگر برای کسانی که به کلی با این زبان آشنایی دارند . این جملات از قوانین موضوعه بیرون می آیند . جملاتی هستند که عملا در زندگی روزمره به کار می رود بنابراین در دعوا ها اهمیت پیدا میکند . جملاتی مانند : من دخترم را در ازای صد دینار کابین به تو داده ام . یا جویده سخن مگوی - هر سوگندی میخواهی یاد کن و . . .
سخنان قابل تعقیب و کتیبه های استودانها به ترتیب در خوارزمی متاخر و میانه صرفا بقایای کوچک و ناچیزی از این زبان است و در خور آن نیست که بر آنها نام ادبیات گذاشته شود . یک حقیقت غیر قابل انکار است که نزدیکی واژه های خوارزمی و اوستایی مشهود است . اگر چه باید در باب ارزیابی گسترده انجام گیرد ولی ثابت کردن اینکه خوارزمی گویشی از اوستایی است بسیار دشوار است . اما اگر فرضیه هنینگ را در نظر داشته باشیم که گفته است :
گات ها کهن ترین بخش اوستا در مرو و هرات تصنیف شده است و گویش محلی دارد
پس میتوان پنداشت که خوارزمی نیز بخشی از زبان اوستایی است . سرزمینهای خوارزم و هرات و بلخ و بخار و مرو و سمرقند همگی بخشی از ایران هستند و ایرانی نژاد می باشند که متاسفانه با دخالتهای بیگانگان روس و انگلستان به اشغال دول نامشروع در آمده است .