الفبای اوستا , دین دبیری
زبانی که کتاب مقدس مزدیسنا بدان تالیف شده زبان اوستا نامیده میشود و خطی را نیز که اوستا بدان نوشته شده‚ باید خط اوستائی نامید ومعمولی خاورشناسان آن را زند مینامند. در تسمیه خط مزبور نیازمند به تقلیداز این اصطلاح نابجا نیستیم . این خط را نویسندگان اسلامی دین دبیره و دفیره و دفتریه یاد کردهاند و اما امروز آن را باید دیندبیری بگوئیم. ابنمقفع درجزو خطوطی که در ایران پیش از اسلام معمول بوده مینویسد که اوستا به خط دیندبیری نوشته میشد. مسعودی نیز الفبای اوستا را به نام دین دبیری ذکرکرده گوید که آن شامل 60 حرف است. نظر به اعتبار مسعودی و ابن مقفع وترکیب خود کلمه شکی نمیماند که در زمان ساسانیان‚ الفبای اوستا را دیندپیریه میگفتند چه کلمه دپیر بسا با واژههای دیگر پیوسته‚ یک دسته از لغات پهلوی آن عهد را تشکیل میداد مثل: ایران دپیر یادپیران مهشت رئیس مستوفیان و شهر دپیر یک درجه پائینتر از ایران دپیر.
در آغاز دوره ساسانیان دو قسم الفبا‚ هر دو از ریشه سامی آرامی درایران معمول بوده: یکی از آنها را برای تشخیص پهلوی شمالی یا کلدهای ویا آذری نامیدهاند. چند سنگ نبشته قدیم عهد ساسانیان به این الفبا برای ماباقی مانده است. حدس میزنند که زمان اشکانیان نیز اوستا با همین الفبانوشته شده است. دوم موسوم است به پهلوی ساسانی که بهتدریج جای اولی را گرفته منسوخش کرد‚ از روی سکه ها و نگین انگشترها و ظروف و نسخ خطیدوام آن را تا قرن چهاردهم میلادی میتوان ثابت کرد.
در این الفبا مانند الفبای کنونی اغلب حرکات داخل حروف نیست و این خود اشکال بزرگی است برای تلفظ درست کلمات‚ و نیز گذشته از این هر حرفی ازآن چند قسم خوانده میشود مثلا یک حرف و علامت ا را و - ن - ر – ل میتوان خواند.
چون در زمان ساسانیان‚ زبان اوستا متروک شده بود اگر آن را به خط پهلوی مینوشتند تلفظ درست کلمات مقدس میسر نبود ‚ ازاینرو چارهای اندیشیده‚در الفبای معمول تصرفاتی کردند و مانند الفبای یونانی حروف مصوت را داخل حروف غیرمصوت نمودند و شاید هم در این عمل الفبای یونانی سرمشق شده باشد .
الفبای اخیر یعنی دیندبیری به اقرب احتمالات در قرن ششم میلادی یعنیچندی پیش از استیلای عرب تدوین گردیده و همین خود خدمت بزرگی به ایران اسلامی انجام داد چه پس از برچیده شدن شاهنشاهی ساسانی و به همخوردن اوضاع ایران و دیگرگون گشتن زبان و از دست رفتن خط و نابود شدن دین‚ اگر اوستا به خط قدیم پهلوی باقی مانده بود‚ قطعا امروز برای جویندگان معمائی حل ناپذیر بود.
الفبای دیندبیری‚ امروز در همه خاور زمین بهترین الفبائی است که موجوداست. در چند ساعت میتوان آن را فرا گرفت و اوستا را درست خواند. شماره حروف 44 است. قدیمترین نسخه خطی اوستا که با همین الفبا نوشته شدهاکنون در کوپنهاگ‚ پایتخت دانمارک موجود است و آن در سال 1325 م.تحریر یافته است. این نسخه را خاورشناس معروف دانمارکی وسترگارد باخود از ایران به اروپا برد.
برگرفته شده از سایت www.ariaman.com
سخنی چند پیرامون تحقیق زبانها و گویشهای ایرانی
به خوانندگان معلوم است که اصطلاح زبانهای ایرانی منحط به زبان و گویشهای زبان مستعمل در ایران کنونی نمیباشد. تعبیر مذکور مربوط است به همهی زبانهایی که امروز در فلات ایران با آنها ایرانینژادان تکلم میکنند. مثل فارسی ایران، افغانستان و ماوراءالنهر و جزیرهنمای هند، کردی، لوری، گیلانی، پشتو، آسی، تاتی، تالشی، بلوچی، زبانهای پامیری، یغنابی و غیره. دستآوردهای علم زبانشناسی اثبات نمود که زبانهای نامبرده، ریشه به زبان قوم قدیمی با نام آری ـ آریانی دارد. دورهی موجودیت این زبان، تقریبا از هزارهی سوم تا هزاری اول قبل از میلاد ادامه داشته است. ایراتوسفن، جغرافیاشناس یونان قدیم ( 267 ـ 192 قبل از میلاد) کشور میان هند و بینالنهرین را آریان مینامد. و اتمولوژی کلمهی ایرانی به صفت فلات قارهی آسیا از کلمهی آری مشتق گردیده است. چنانچه کلمهی آری در متون قدیم پارسی، به صورت آیریه و آیریه نام ثبت شده در عبارت آیریا، نام خشتره، یعنی ایران شهر یا کشور ایران، دچار میآید. یعنی صدای آ را به ای و ت به ه تبدیل شدهاند و قسم آم کلمهی مزبور حذف گردیده است. همین طور ایران شهر جایگزین عبارت فوق میشود.
تقریبا در هزارهی دوم قبل ازمیلاد اقوام آری به دو دسته، یعنی هند و ایرانی تقسیم میشوند. در این خصوص اوستا آثار خطی قدیمترین ایرانیان و ریگویدا یا ویدا، آثار خطی قدیمترین هندوان، شهادت میدهند.
بعدا انقسام و پراکنش خود قوم ایرانی (آریایی) در حدودهای فلات ایران، از هند و چین، بدخشان و قفقاز، بینالنهرین و آسیای مرکزی ادمه مییابد.
به طوری که آثار دورههای مختلف شهادت میدهند، هنوز در هزارهی اول قبل از میلاد بر اثر پراکنش نژاد ایرانی زبانهای متفرقه ظهور کردند. و مرور زمان، به تفاوت این گونه زبانها افزوده است. تفاوتها چنان صورت گرفتهاند که هم اکنون مقرر و معین نمودن تاریخ یکی بودن آنها، سرآغاز پراکنش و تفاوتها، ناممکن گردید. با در نظر داشت تغییرات و تحولات کیفی زبانهای ایرانی را میتوان به سه مرحله تقسیم نمود:
1ـ دوران قدیم زبانهای ایرانی از لحظهی انقسام ایرانیان و هندوان آغاز یافته، تا قرنهای چهارم و سوم قبل از میلاد ادامه داشته است.
2ـ دورهی میانهی زبانهای ایران بلافاصله از قرنهای چهارم و سوم قبل از میلاد آغاز و تا قرنهای هشتم و نهم میلادی ادامه مییابد.
3ـ دورهی نو زبانهای ایرانی، از قرون هشتم و یا نهم میلادی (قرن دوم و سوم هجری) شروع شده و تا امروز ادامه دارد.
زبانهای دورهی قدیم و میانهی ایرانی از قبیل اوستایی، پهلوی، پارسی قدیم میانه، مادی، پارتی، سغدی، باختری، خوارزمی، خوتنی، اسکیف، سکایی و سرمتی و غیره، مجموعا زبانهای قدیم یا زبانهای مردهی ایرانی نامیده میشوند. البته این امر بیسبب نیست. زیرا اگر بعضی از زبانهای مذکور چون مادی، اوستایی، خوارزمی کاملا از بین رفتهاند، بعضی زبانهای دیگر به مثل فارسی قدیم، میانه، پهلوی، سغدی، اسکیف و سرمتی، بر اثر پذیرفتن تغییرات کیفی از استعمال خارج شده و جای آنها را زبانهای جدید گرفتهاند. مثلا در ادامهی انکشاف به جای زبان فارسی قدیم و میانه، زبانهای فارسی مستعمل در ایران، افغانستان و ماوراءالنهر، تاتی، تالشی، گیلانی، جایگزین گردیدهاند.
ضمنا خاطر نشان کردن لازم است که حجم و سطح تحقیق زبانهای قدیم ایرانی، خیلی گوناگون میباشند، زیرا عدهی از این زبانها (اوستایی، فارسی قدیم و میانه، پارتی، سغدی و خوارزمی، سکایی و خوتنی) دارای آثار و نوشتههای متنوع بوده و از مادی، اسکیف و سرمتی، تنها اسم اشخاص، کلمههای جداگانه و نامهای جغرافیایی باقی ماندهاند.
یک سطح نبودن یادگاریهای خطی، در کار آموزش و تحقیق زبانهای نامبرده شواریهایی پیش آوردند که دربارهاش همان ابتدا، محققین و علمای مغرب و مشرق اظهار نظرها کردهاند. در جملهی دانشمندان کشورهای مختلف شرق شناسان سابق شوروی نیز سهم بارز خود را گذاشتهاند و نوشتههای خاصر مختصر تاریخچهی آموزش و تحقیق زبانهای ایرانی است.
1ـ زبان اوستایی. زبان یادگاری قدیمترین خطی خلقهای ایرانینژاد، یعنی «اوستا» را زبان اوستایی نامیدند. آن کتاب مذهبی بوده و دارای متن آیات دین زردشتی میباشد. قسمت قدیمترین اوستا متعلق به هزارهی دوم قبل از میلاد است. آن تنها در آخرهای هزارهی اول قبل از میلاد و خاصه در عهد ساسانیان به رسمالخط آرامی ثبت گردید. قابل یادآوری است که هنگام به رشتهی تحریر کشیدن متنها به آرامی، زبان مزبور، کیها از استعمال افتاده بوده است. هر چند آیهها به نحوی خوانده میشدهاند، کسی به زبان آن مکالمه نمیکرد. دست خطهای اوستا که مورد مطالعه و آموزش محققان قرار گرفتهاند، مربوط به قرنهای هفت و هشت هجری میباشند و قدیمترین دست خط آن در سال 1678 میلادی خوش نویسی شده است. تحقیق علمی زبان کتاب مقدس از قرن هیجده (دوازده هجری) آغاز مییابد.
سال 1771 آنکتیل دیو پرون، دانشمند فرانسه یکی از دست خطهای اوستا را در هندوستان دریافت نموده، به فرانسوی ترجمه میکند و خصوصیات زبانی متن را شرح میدهد. بعدا یک گروه زبانشناسان (ف. بوپ، ر. راسک، ای. بیورنوف) مواد زبان اوستا را در جریان آموزش زبانهای هند و اروپایی (به گونهی مقایسه) استفاده بردند.
فر. شپیگل، دانشمند آلمانی طی سالهای 1802 ـ 1863 در مورد خصوصیات آوایی و شرح لغات اوستا (ترجمهی قسمتهای واندیداد، ویسپرد ویسنا) اثر سه جلدی تالیف مینماید.
در روسیه به طور عمومی آموزش زبان اوستا را پروفسور ک.ا.کوسوویچ در دانشگاه پتربورگ آغاز میکند. سال 1861 دانشمند نامبرده کتابی را تحت عنوان «چهار مقاله از زند اوستا» با ترجمه، شرح صرفی و ترانسکریپسیون (صورت آوایی) انتشار میدهد.
نصوص متن اوستای سال 1864 فر. یوستی، دانشمند آلمانی حاوی لغت و گرامری زبان اوستا بود. یکی از بهترین کتاب به تحقیق اوستا بخشیده شده، کتابهای در تحقیق اوستا کتاب تعلیمی و. گیگر، دانشمند آلمانی میباشد که سال 1879 منتشر گردیده است.
سال 1892 کتاب ا.و. یاکسون که در آن خصوصیات زبانی اوستا در مقایسه با سانسکریت مورد بررسی قرار داده شده بود، به زبان انگلیسی انتشار مییابد.
فر. باتولومی، ایران شناس معروف آلمان در پایان قرن 19، مشغول به تحقیق اوستا میشود و در نتیجه، به تالیف سه اثر پرارزشی که میانشان «قاموس زبان ایرانی قدیم» در سال 1940 دارای مقام خاصه است، کامیاب میگردد. در اواخر قرن 19 تهیه شدن ترجمهی کامل انگلیسی اوستا همراه با شرح خصوصیات صرفی زبان آن از جانب ج. دارمستیتر در سالهای 1892 ـ 1893، همچنین تهیهی متن انتقادی اوستا با سعی و کوشش گ. گلدنیر شایان ذکر است.
صف محققین زبان اوستایی در قرن 20، خیلی افزوده شد. چنان چه در آلمان خ. ریخلت، خ. یونکر، ن. خارتیل، خ. هومباخ، در فرانسه ر. بنوینیست، ژ. دیوشن، گیلی من، در انگلستان، و هنینگ، خ. بیلی، گرشیویچ، در لهستان کوریلوویچ، در کشورهای اسکاندیناوی گ. مورگن سترنه، ا. کریستنسن، ک. بار، خ. نیوبرگ، در هندوستان انکته شرپا، در آمریکا اسمیت و در شوروی سابق ا. ا فریمان، وای،آبایف، ای. برتلس، س. ن. سوکولوف و دیگران به حل مسایل گوناگون اوستا، از جمله خصوصیات زبانی آن همت گماریدهاند. مثلا ر. بنوینیست دانشمند فرانسوی یکی از تالیفاتش را صرفا به تحلیل مصدر زبان اوستا بخشیده است. مستشرق س. ن. سوکولوف در کتاب خود تخت عنوان « زبان اوستایی» (سال 1961) بخشهای گوناگون صرف، از جمله مصوتها، صامتها، اسم و فعل، عبارت و جملات زبان اوستا را مورد بحث و بررسی قرار داد. کتاب تعلیمی « زبان اوستا» (1964) که متعلق به قلم دانشمند نامبرده است از نخستین کتاب تعلیمی شوروی سابق در این رشته میباشد.
در سالهای 70 ـ 60 قرن کنونی به خزینهی اوستا شناسی دو اثر عالم، یعنی سانکتپتربورگی و س. ن. سوکولوف وارد شد تحت عنوان « زبان اوستایی» (1963) و «زبان اوستا» (سال 1972) که اولی دایر به خصوصیات آوایی و صرف و نحو بخشیده شده و بعدی در شرح و تفسیر متن، نصوص با ضمیمهی لغت ارایه گردیده بود.
موضوع اوستا بعدا در کتاب ای. س. براگینسگی « میراث ادبی ایرانیان»، مسکو 1984 نیز بررسی شده است. در آن به ویژه جهتهای زبانی، آنتروپونیوم و نامهای جغرافیایی مورد بحث قرار گرفتهاند.
در این اواخر، ج. م. ستبلین ـ کامنسکی به تفسیر نام رستنیها در اوستا دست زد و کتابی را تحت عنوان « رستنیها در اوستا»، لنین گراد 1986 به طبع رسانید. اینچنین ترجمه متن روسی اوستا بصفت نصوص در انتخاب این دانشمند سال 1990 در انتشارات معارف شهر دوشنبه به طبع رسید.
2) زبان فارسی قدیم. این زبان منصوب به هزارهی اول قبل از میلاد بوده توسط متن نوشتههای شاهان هخامنش (قرون 7ـ3 قبل از میلاد) تا زمان ما حفظ گردیده است. از جمله نمونه های آن را ما در آثار خطی نوشته های میخی اریه رمنه و ارشم(همدان)، کروش (پاسارگاد، نزدیکی شیراز)، دارا (کوه بیستون میان همدان و کرمانشاه)، نقش رستم و نوشتههای کسری اول (سوزه)، نوشته های ارتکسرکس اول و غیره دیده میتوانیم. چنان که در بالا اشاره کردیم، زبان فارسی قدیم با رسمالخط میخی ثبت شده است. نخستین مراتبه راجع به خط میخی هرودوت مورخ یونان باستان در قرن چهارم قبل از میلاد یادآور میشود. آن تنها از قرن هفده (یازدهم هجری) دقت مسافران اروپایی را که از کشور ایران دیدن میکردند، به خود معطوف مینمود. سال 1621 یک نفر سیاح ایتالیایی به اسم پترا دالهوله سطری چند از این عاملات را نوت گرفته و به نیاپول فرستاد. کمی بعد چادرین (سال 1711) کارستین نیبور (سال 1860) بدون سر فهم رفتن ]درک[ مطالب، پارهای از متن را به طبع میرسانند. تنها در پایان قرن 18 ک. نیبور و آ. گ. تیخسن به نتیجهای میرسند که خط نوشتههای میخی بایستی از چپ به راست خوانده شود. فریدریش میونتریک نفر دانمارکی تنها مربوط به عهد هخامنشیان بودن سیستم خط میخی را مقرر ساخت. شخصی که واقعا نوشتههای نامبرده را خوانده توانست، جورج فریدریش گروتیفند، معلمی از گتنگن آلمان بود. او بار اول نتیجهی تحقیق خویش را سال 1802، به جمعیت علمی گتینگن ارایه نمود. با از سر ره برداشته شدن موانع عمده، در نیمهی اول قرن 19 علماء به درک نمودن خصوصیات زبانی متون کوشیدند، ناشران نخستین متون فارسی قدیم را (رائولینسان از انگلستان، بیورنوف از فرانسه، ک. شپیگل، ک. کوسوویچ، تولمان) طبع و نشر نمودند.
تذکر باید داد که در تحقیق زبان فارسی قدیم خدمت تولمان و دکنت، بزرگ است. تولمان سال 1908 کتابی را تحت عنوان« زبان فارسی قدیم» به طبع رساند. این کتاب حاوی ترجمهی انگلیسی، شرح لغات و ترکیب اصوات، صرف و نحو بود.
تحقیق و آموزش زبان فارسی قدیم پس از انقلاب سال 1917 در روسیه با اهتمام دانشمندان ک.گ زالمان ا. ا فریمان، و ای. آبایوف، و. و. استرووه و دیگران صورت میگرفت. همزمان تدریس آن در دانشگاههای مسکو، لنینگراد، باکو، تفلیس، اروان، تاشکند و دوشنبه مقرر گردیدند.
راجع به زبان فراسی قدیم و هم اوستا تحقیقات پروفورسل. گ . گرتسنبرگ ، جالب دقت است. او از این زبانها برای حل یک عده مسایل همه زبانهای هند و اروپایی استفاده میکند. ثمرهی همین تحقیقات بوده که کتاب «لحن و جدل در زبانهای هند اروپایی» (لنین گراد، 1982) منتشر گردید.
مسایل زیاد زبانهای اوستایی و فارسی قدیم به طور همه جانبه مورد نظر تحقیق س. ن. سوکولوف قرار گرفت. آنها را میتوان در صفحات کتاب «مبانی شناخت زبانهای ایرانی» (مسکو 1979) پیدا نمود.
3ـ زبان فارسی میانه. این زبان شکل کیفیتا تغییر و تحول پذیرفتهی همان زبان فارسی قدیم است. سرچشمههای آن بیشتر در نمود مختلف خطی محفوظ ماندهاند.
به زبان فارسی میانه دانشمندان غربی هنوز در آغاز قرن 18 حسن توجه کرده بودند. آنکتیل دیوپرون، محقق فرانسوی اولین بار کتاب « بندهشن» را منتشر میسازد. شرق شناس نامبرده به خاطر تحقیق از هند با خود « فرهنگ پهلویک» و « فرهنگ آئیم» را به فرانسه میآورد و اسرار خط آرامی آشکار میشود.
دستیابی به قرائت خط آرامی، به سولوسترده ساسی، آ.گ. تیخسن، م. هاوگ، ر. ویشت، نیولدکی، آندریاس و دیگران و دیگر دانشمندان امکان تحقیق فراوان علمی داد. نتیجتا « اوستا» با آوانویسی اروپایی از جانب اشپیگل، « ارده ویرف نامغ» از جانب هاوگ، « دینکرد» از جانب پ.ب. سنجانا، «کارنامغ»، از جانب ی. ک. آنیتا به طبع رسانیده شدند. به اکثر کتب نامبرده لغات، مختصر صرف و نحو نیز ضمیمه کرده شد. ک. گ. زالمان، ا. برتلمی، ی. بلوخه، از جمله ی محققین زبان فارسی میانه در نیمهی دوم قرن نوزده میلادی میباشند. در این دوره کتاب ک. گ. زالمان « زبان فارسی میانه» قابل ذکر است. در کتاب نامبرده آوا، لغات، صرف و نحو زبان فارسی در مقایسه با زبانهای دیگر شرح گردیده است.
همچنین در جلد دوم کتاب « مبانی شناخت زبانهای ایرانی»، مسکو، 1982 تصویر همه جانبهی زبان فارسی میانه که به قلم و.س. راستورگویوا، و ی. ک. مویاچانوا متعلق است، شامل گردیده. از کتبی که راجع به زبانهای قدیم ایرانی در تاجیکستان به طبق رسیده است. اثر اردشیر کریماف «نصوص زبان پهلوی» (دوشنبه، 1972) و رستم جوره یوف «اتیمولوژی صد کلمه» (دوشنبه، 1965) را میتوان نام برد.
البته دورهی بعدی یا فارسی جدید توجه محققان و دانشمندان زیاد جهان و وطنی را به خود جلب کرده است و در رشتهی آموزش، تحقیق و تدقیق زبان فارسی کامیابیهای بزرگ علمی به دست آمده است. همزمان با ادامهی تحقیقات ادامهی تحقیقات دامنهدار در باب تاریخ زبانهای ایرانی نیز ادامه دارند. با وجود همهی این شمار زیاد عالمان و دانشمندان در رشتهی زبانشناسی و عموما ایرانشناسی موفق به کشفیات تازه به تازه میشوند.
(مردم گیاه ـ گاهنامهی علمی و عامهای فرهنگ مردم ـ سال دوم شماره 1ـ2 سال 1994
(1373) ـ چاپ خانه پیوند ـ جمهوری تاجیکستان )
برگرفته شده از سایت www.ariarman.com
بهره جویی از واژه های پارسی سره
در این جستار کوشش شده است تا نیاز به بهره جویی از واژه های پارسی سره و پرهیز از به کارگیری واژه های بیگانه در گفتار هر ایرانی را بررسی نماییم .
همانگونه که میدانید زبان هرمردمی و هر سرزمینی همچون فرهنگ و آیینشان شناسنامه ای از روش زندگی و ویژگی های ایشان میباشد و به ویژه میان فرهنگ و زبان هر مردمی وابستگی پایداری در میان هست و نابودی هریک برابر با ویرانی دیگری می باشد.
همچنین نیک میدانیم که زبان پارسی با واژه های پارسی سره دارای ویژگی هایی هست که مایه برتری این زبان به دیگر زبان های جهان میباشد و در زیر میتوانید نامه ی "انگلس" اندیشمند و زبان شناس بزرگ به "شوپنهاور" بزرگ اندیشمند دیگر جهان درباره زبان پارسی سره بدون واژه های بیگانه را ببینید:
چند هفتهایست که در پهنهیِ سخنوری و هنرِ خاورزمین، فرورفتهام. از زمان بهرهبردهام و به آموختنِ زبانِ پارسی پرداختهام. آنچه تاکنون مرا از پرداختن به فراگیریِ زبانِ تازی بازداشته است، از یکسو بیزاریِ زادیِ من از زبانهایِ سامیاست و از سویِ دیگر این نکته است که به انگیزهیِ پهناوریِ گزارشناپذیرِ این زبانِ دشوار، بی هدر دادن زمانِ بسیار، نمیتوان در یادگیریِ زبانِ تازی به جایی رسید زیرا این زبان نزدیک به چهارهزار ریشه دارد که در دو تا سه هزار سال ریخت گرفتهاند.
به وارون، زبانِ پارسی، زبانیست بسیار ساده و آسان؛ همانا اگر این دبیرهیِ ناخجستهیِ تازی نبود که گاه تا شش وات(حرف) کمابیش همریخت هستند و واکهها (اعراب)نیز نوشته نمیشود به آسانی میتوانستم در چهلوهشت تسوک(ساعت)، دستورِ زبانِ پارسی را فرابگیرم. میخواهم در یادگیریِ زبانِ پارسی با "پییِر" دست و پنجه نرم کنم، اگر او بسیار خواهان است که با من به همآوردی برخیزد، این گوی و این میدان. زمانی را که برایِ فراگیریِ زبانِ پارسی در نگر گرفتهام، دستِبالا سه هفته است، اکنون اگر سرور پییِر توانست در دو ماه این زبان را بهتر از من یاد بگیرد، میپذیرم که او در زمینهیِ فراگیریِ زبان از من بهتر است.
برای "ویتلینگ" بسیار دریغمندم که پارسی نمیداند، زیرا اگر آشنایی با این زبان داشت میتوانست «آن زبان جهانی را که در آرزو داشته، بیابد». به باورِ من پارسی تنها زبانی است که در آن پوییدهیِبیمیانجی و بامیانجی نیست.
افزونبرین، حافظ، پیر خراباتی را به زبان بنیادین خواندن، شوری دارد که مپرس. ... لیک بخشِ دیپِ پارسی به نفرینِ اهرمن هم نمیارزد. ...
(برگردانی از نامهیِ انگلس به مارکس. نوشته شده در منچستر در 6 ژانویهیِ 1853. برگردان از نوشتهیِ روسی پوشینهیِ 28 از مهینگان مارکس و انگلس. رویههای 222 تا 223(
ویلهلم وایتلینگ "(1871-1808) نخستین نگرهپردازِ آلمانی تودهای. در بین کارگران به فرارسانی و گسترش و ساماندهی پرداخت و از هموندانِ ""انجمنِ دادگری"" بود و برای آن برنامهای نوشت زیر نام ""آدمی چه گونه است و چه گونه باید باشد"" (1838). کارِ وایت لینگ دوزندگی بود.
خواستِ انگلس آن کارِ وایت لینگ به نامِ ""کرویز و دستورِ همهگانی زبان و ویژگیهای بنیادیِ یک زبانِ جهانی برای آدمی"" است. انگلس میخواهد بگوید که در زبانِ پارسی ""سانهای"" گردانش نام باشنده نیست پس وایت لینگ که با برخی از این سانها همرای نیست میتواند این زبان را به آسودگی به نامِ زبانِ جهانی برگزیند."
ویلیام پییر (زادسال 1826)، زبانشناس و روزنامهنویس، هموند "انجمن تودهایها" - از کوچندگانی که در لندن زندگی میکرد
و همچنین استاد کزازی درباره سره گویی و سره نویسی پارسی این چنین میفرماید:
یکی از آماجهای سرهگویی و سرهنویسی این است که از زیانهایی که واژگان بیگانه به ساختار آوایی و گوشنواز زبان پارسی، و همچنین رسایی، پختگی و استواری آن میزنند، جلوگیری کنیم. اینکه زبان پارسی نمیباید وامواژهها را در خود راه دهد، دیدگاهی دانشوارانه و بر پایه پروهانهای زبان شناختی است. زبان پارسی بسیار پیشرفته است. زبانی بوده است بسیار پویا. از دید پیشینهشناسی زبان، پیشرفتهترین زبان کنونی است. این از آنجاست که زبان آیینه فرهنگ و ادب است. فرهنگی که پویاست، زبانی همسنگ و همساز با خویش را پدید میآورد. فرهنگ ایرانی چون فرهنگی پویا و پیشتاز بوده است، زبان پارسی هماهنگ با آن بسیار دگرگون شده و پیشرفت کرده است. زبان پارسی امروز ساختاری دارد که با بسیاری از دیگر زبانهای جهان هم روزگار نیست. به سخن دیگر، آن زبانها از دید کاربردهای سرشتین و بنیادین، در روزگاران و در ساختارهایی ماندهاند که دیری است زبان پارسی از آنها گذشته است. دیگر زبانهای جهان با پارسی دری یا همان پارسی نو، هم روزگار نیستند. برای نمونه با پارسی میانه سنجیدنیاند، حتی با پارسیباستان. اگر زبان پارسی که بسیار پیشرفته است، از این زبانها که در سنجش با آن هنوز کهن ماندهاند واژه بستاند، برخود زیان زده است. این واژهها با ساختارها ، هنجارها و رفتارهای زبان پارسی سازگار نیستند. از این روی آن را گزند میرسانند و برمیآشوبند. بدان میماند که شما پارهای از پلاس یا بوریای ستبر درشت را بر پرنیانی نغز و رخشان بپیوندید و بدوزید. پیداست که این دو با یکدیگر سخت ناسازند.
نخستین و آشکارترین زیان و گزندی که زبانهای بیگانه به زبان پارسی میزنند آن است که بافتار آهنگین و خُنیایی و هموار و گوشنواز آوایی را در این زبان از میان میبرند. واژههای ایرانی هنگامی که از روزگاران باستانی میانه به روزگار نو رسیدهاند، واژههای پارسی شدهاند(پارسی دری)، از دید ساختار آوایی،سوده و ساده و نرم و هموار گردیدهاند. برای نمونه، یک واژه درشتناک گران اوستایی مانند خورنه [Xoarnah] در پارسی شده است فر[far]. از دید ساختار آوایی، به فرجام خود رسیده است؛یعنی واژهای مانند «فر» بیش از این سوده و کوتاه نمیتواند بشود. اما واژههایی که ما از زبانهای دیگر میستانیم، میتوانند واژههای درشت و گران و ناهموار باشند که آن ساختار دلاویز آوایی را از میان میبرد. ولی خواست سرهنویسان بازگشت به زبان زمان روزگار فردوسی نیست؛ اگر نوشتهها و سرودههای پارسی گرایانه امروز به زبان فردوسی میماند، از آن روی نیست که آن نویسنده یا سراینده، آن زبان را به کار میگیرد یا میخواهد به شیوه فردوسی بسراید. از آنجاست که زبان پارسی بدان سان که استاد توس یا سعدی به کار گرفته است، از دیدی دیگر، نزدیکترین زبان به زبان سرشتین پارسی است. هنگامی که ما میکوشیم به این زبان برسیم، خواهناخواه، آنچه به دست میآوریم، نزدیک فردوسی خواهد بود؛ بی نیازی زبان پارسی از واژههای بیگانه زبان پارسی زبانی است توانمند و بینیاز. اگر گاهی به وامواژهها نیاز دارد، این نیاز در همان مرز و اندازهای است که هر زبان میتواند داشته باشد، و گاه بسیار کمتر از بسیاری از دیگر زبانها نیازمند وامواژههاست. این توانمندی در زبان پارسی برمیگردد به سامانه و دستگاه واژهسازی در این زبان که بسیار نیرومند و کارآمد و آفرینشگرانه است و حتی بیکرانه است. ما میتوانیم بیشماره در پارسی واژه بسازیم. زبان پارسی مانند بسیاری از زبانهای جهان کالبَدینه نیست؛ بدینسان که پیمانهها و ریختهای از پیش نهادهای برای واژهسازی در این زبان نمیبینیم. زبان پارسی بسیار نرمشپذیر است؛ به موم میماند: خود را با توان زبانی در به کار برنده خویش دمساز میگرداند. هر چه مایه و توان و دانش شما در زبان پارسی بیشتر باشد، این زبان را آسانتر و مایهورتر میتوانید به کار بگیرید. برای همین است که این زبان در جهان سرود و سخن و چامه شده است. برای آنکه سخنور میتواند آنچه را در درون او میگذرد، به یاری این زبان روشنتر و رساتر باز گوید. او زبان پارسی را بیش از هر زبان دیگر میتواند از آن خود کند و میتواند زبانی ویژه و شیوهیِ شناختی در پارسی برای خود بیابد. برای نمونه، یکی از واژههای بسیار آشنا در زبان پارسی، واژه «دست» است. با این واژه میتوان دهها واژه ساخت؛ گذشته از آن واژهها که دیگران پیش از این، از این واژه ساختهاند. بسنده است که این واژه را با واژه دیگر بپیوندید تا واژهای نو به دست آید: فرادست، فرودست، زیردست، زبردست، بالادست، پاییندست، دستاویز، دستبند، دستگیره و... گاه میتوانیم فرهنگی خرد از واژگانی را که تاکنون با این واژه ساخته شده است فراهم بیاوریم. از این روی، این زبان در سرشت و ساختار، زبانی تُنُکمایه نیست که از برآوردن نیازهای روز ناتوان باشد و بخواهد از وام واژهها بهره برد. ناتوانی، کمبود و بیتوشی از زبان پارسی نیست، از کسانی است که این زبان را به کار میگیرند.
از این روی میتوان از واژگان بیگانه بپرهیزید؛ برای واژگانی که به هر انگیزهای در این زبان راه جسته است، برابرهای پارسی بیابیم؛ اندکاندک این واژهها را هم از زبان برانیم؛ و آن واژگان دیگر را به جای آنها بنشانیم. ما اگر گاهی اندک نیاز داشتیم که واژهای را از زبان دیگر بستانیم، برآنم که میتوانیم چنین کرد. زبان پارسی سره و پالایه شده از واژه های بیگانه ویزگی های نیک بسیار دیگری هم دارد که بازگویی همه آنها در این جستار نمیگنجد. باری... به خوبی میدانید که ایران دارای پیشینه ای 10هزار ساله میباشد و این پیشینه هیچ گاه به دور از فرهنگ و شهر آیین (تمدن) و پیشرفته و اندیشمندانه نبوده و سازش کاری و مهرورزی و راستی همیشه از برجسته ترین ویژگی های این مردم بوده است. در برابر این پیشنه گزشته کشورهای باختری (اروپایی و امریکایی) را هم بازنگری نمایید که به راستی به جز جنگ و بهره جویی و دزدی از کشورهای دور و نزدیکشان چه کرده اند و چه دارند؟ از یونان و روم و اسپانیا گرفته تا امریکا که بی ریشه ترین کشور جهان می باشد و پیشنه ای فراتر از یک پنجم یا یک سوم ما هم ندارند. با این همه امروز که زبان انگلیسی زبانی جهانی و بین مردمی می باشد دارای همخوانی و همسانی های بیشماری با زبان دیگر کشورهای باختری می باشد. زنهار با این همه همانندی زبانی میان اینها و همچنین همسانی دبیره ای شان (خط نوشتاری) هرگز مردم هیچیک از این کشورهای نوبرآمددیده نشده که با هم میهنان خود به زبان انگلیسی گفتگو نمایند. برای نمونه زبان فرانسوی با اینکه همخوانی های فراوانی ددر وازه ها با زبان انگلیسی دارد و دبیره هایشان نیز همسان میباشد به اندازه ای زنهارداری بر زبان خویش دارند که هرگز با هم میهن فرانسوی خویش انگلیسی گفتگو نمیکنند و سال گزشته که در همایشی یکی از بازرگانان به انگلیسی سخنرانی کرده بود بسیاری از باشندگان برای نشان دادن ناخشودی خود در میان سخنرانی وی از همان نخست به هنگام سنرانی وی از همایش بیرون ایستاده بودند. و همچنین نیک میدانید این کشورها گزشته از اینکه پیشینه ای نه همچون ایران چند هزاره ای ونکه (بلکه) چند سده ای بیشتر ندارند از نگر زمانی نیز دوری و نزدیکی چندانی در پیدایش یکدیگر ندارند لیکن به هیچ بهایی زبان خویش را با بودن این همه همانندی زبانشان با زبان انگلیسی نادیده نمیگیرند. همچنین زبان چینی و ژاپنی نیز دارای ایراد ها و کاستی های فراوانی بوده به گونه ای که اموزش این زبان از دبستان تا دانشگاه 25 سال به درازا می انجامد و در پایان هم یک چینی از شهری چنانچه با هم میهن خویش از شهری دیگر گفتگو کند تا نوشتارهای یکدیگر را نبینند سخن هم را نمیفهمند و دبیره آنان نیز که بیش از 400 واج میباشد نگاره گری هر واژه به شیوه کنده کاری مردم غارنشین می باشد و با این همه هنوز تا هنوز این زبان را تا پای جان گرامی میدارند و هیچ واژه بیگانه ای را به واژه های ناکار امد خودشان برتری برای بهره گیری نمیدهند.
همچنین فردوسی بزرگ نیز کسی بود که سده ها پیش در زمانی که زبان پارسی رنگ نابودی را به خود دیده بود با تلاش و رنجش های سی ساله و خستگی نا پذیر خویش دوباره به این زبان جانی دوباره بخشید و آن را از نابودی رهایی داد. اینک در پاسخ کسانی که به کارگیری واژه های بیگانه به جای واژه های پارسی در گفتگوهای روزانه را برتری میدانند و همه کوششان پیشی گرفتن در بهره گیری از این دسته واژه ها میباشد و به خرده گیری از پارسی سره گویی و نویسی میپردازند باید گفت شما چگونه نام ایرانی را با خود یدک میکشید زمانی که با ده هزار سال پیشینه با این شهر آیین و اندیشه های نیکی که از گزشته برای ما مانده بهره گیری از واژه های کشورهای هزار و اندی ساله را که برخی از آنها یک دهم ایران هم پیشینه ندارند برتری میدهید و اینگونه با همه توان در نابودی زبان پارسی میکوشید؟ آیا شما خود زبانی که به آن گفتگو میکنید با این واژه های بیگانه را میدانید چیست ؟ هرنامی را میتوان بر آن نهاد به جز پارسی. گروهی نیز هستند که بهره جویی حافظ وسعدی و بزرگاین چون ایشان از چند واژه تازی در سروده های خویش را بهانه ای بر لگد کوب نمودن زبان شیرینی پارسی میدانند . فراموش نکنیم که حافظ و سعدی ایرانی تبار و پارسی زبان بودند و اگر گهگاه برای همآوا کردن سرودههای خود، ناگزیر برخی از واژههای تازی را نیز به کار بردهاند این نباید دستآویزی باشد برای ما تا از زیر بار خویشکاری بگریزیم و با ندانمکاریهای خود زبان پارسی را آنچنان به واژههای تازی بیالاییم که حافظ و سعدی هم از دریافت آن ناتوان بمانند. اگر به سرودههای حافظ و سعدی و مولوی و خاقانی و منوچهری و دیگران بنگریم، هزاران هزار واژهی ناب پارسی را در سرودههای آنان خواهیم یافت که ما امروزه از روی بیانگاری به جای آنها واژههای تازی را به کار میبریم. برای نمونه آنان گفتهاند «چنبر» ما میگوییم «دایره»، آنان گفتهاند برابری، ما میگوییم «تساوی»، آنان گفتهاند «کژ و مژ» ما به شیوهی تازیان میگوییم «کج و مج»، آنها گفتهاند «پسآب» ما میگوییم «فاضلآب» آنها گفتهاند سخن، ما میگوییم «حرف» آنها گفتهاند «گفتار» ما میگوییم «مقوله» ... اینها و سدها نمونهی دیگر همانند اینها نشان میدهند که درد ما درد حافظ و سعدی نیست.
درد ما درد تنبلی و گریز از زیر بار خویشکاری است. ما میخواهیم به دستآویز پاسداری از سرودههای سعدی و حافظ و دیگران کار را بر خود آسانتر کنیم و گرنه هر کسی میداند که این سخن گفتن و نوشتن به پارسی نه تنها آسیبی بر سرودههای سعدی و حافظ نمیزند و راه را بر دریافت سخن آنان نمیبندد، ونکه پیالهی فرهنگ ما را فراختر و روانحافظ و سعدی را شادمانتر میکند. اگر ایرانی به جای «عطش» بگوید «تشنگی» و به جای «عفونت بگوید «گندیگی، بدبویی، چرکینی» حافظ وسعدی نه تنها از او آزرده نخواهند شد ونکه سپاسگذار او نیز خواهند گردید. گروهی دیگر هستند که میگویند ما چون مسلمانیم باید از واژه های اسلامی درگفتارمان بهره بگیریم.! در پاسخ ایشان باید گفت مسلمان بودن جای و ارزشمندی خود را دارد و کسی هم نگفته که آیین دینی اسلام را به زبان پارسی انجام دهید. پیروان هردینی زبانی ویژه ی دین خود دارند که در آیین و گردهمایی های دینی از آن بهره میجویند و در گفتار روزانه خویش به زبان مادری و میهنی خودشان گفتگو میکنند و این دو هیچ آسیبی برای هم ندارد و بهانه ای برای خودداری از گفتگو به زبان مادری برای ما ایرانیان نمیتواند باشد. برخی دیگر که میگویند هرکسی دیدگاهی دارد و سهش(احساس) خوبی از به کارگیری واژه های بیگانه در گفتارشان به ایشان دست میدهد ! بیگمان خوبی و خوشایندی این سهش نیز نزد ایشان برامده از نادیده گرفتن خویشکاری گرامیداشت زبانی که پیاله ی فرهنگی بی همتا و ارزشمند و پرمایه میباشد هست. ناگفته پیداست که با داشتن این همه ویژگی های ارزشمند و برتری ها در زبان پارسی سره که در بالا بخش کوچکی از انها نیز بازگو گردید با نگرش به انچه گفته شد کسانی که با اگاهی به این برتری ها و ویژگی ها باز هم از به کارگیری واژه های تازی خودداری مینمایند جز خودخواهی و کوشش بر از میان بردن این زبان و فرهنگ آماج دیگری در کارشان دیده نمیشود. نباید فراموش کرد که خاک و مرز هر سرزمینی تن آن و فرهنگ و زبانش روان آن میباشد و بیگمان اگاه هستید که در آدمی آسیب و کاستی های روانی مایه بیماری و آسیب های تنی میشود و به همین گونه آسیب دیدن و نابودی زبان و فرهنگ هر مردمی نیز دیر یا زود مایه آسیب و نابودی خاک و مرزهای سرزمینشان خواهد بود و برایند آن را تا کنون هم دیده ایم که چگونه با نادیده گرفتن فرهنگ بی همتا و زبان شیرین پارسی تنها یک پنجم از سرزمینی که ایران نام داشته امروز برای ما مانده و دیگر به کارگیری واژه های بیگانه در زبان پارسی و خودخواهی و آسوده پزیری بس است . آلفوس دوده میگوید: مردمی که شکست خورد تا زمانی که زبان خود را نیک پاس بدارد گویی کلید زندانش را در دست دارد.(و بیهوده هم نیست که چینیان و ژاپنی ها هیچ واژه ای نمانده از ساخته ها و نوآوری های امروزی کهبا این همه دشواری و ناکار امدی در زبانشان (وارونه زبان پارسی سره ) از انگلیسی به زبان خود برگردان نموده اند و وازه ای برای آن ساخته اند.) بر پایه انچه گفته شد چنانچه به راستی اندک سهش و مِهری به این بوم و بر و ارزش های آن داریم شایستگی و بایستگی بر این میباشد که تاجایی که شدنی است از به کار گیری واژه های بیگانه به جای پارسی سره خود داری نموده و و افزون بر این از به کارگیزی هفت واج شوم ( ح - ق - ص - ض - ث - ط - ظ - )هم در نوشتار خویش خودداری نماییم و تلاش در فراگیری واژه های ارزشمند و گرانمایه ی پارسیِ سره در گفتار و نوشتارمان داشته باشیم .
www.ariarman.comبرگرفته شده از سایت